۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

۱۶ آذر ساعت ۱۶ نه روسری نه توسری همه ایران

۱۶ آذر ساعت ۱۶ نه روسری نه توسری همه ایران

در روز ۱۶ آذر نظام تمام نیروهای سرکوبگرخود را اطراف دانشگا هها مستقر خواهد کرد. این فرصت مناسی است برای زنان ایران تا حتی برای چند ساعت هم که شده حجاب اجباری را در همه کوچه ها و خیابانها کنار بگذارند. زمان حدود ساعت ۴ بعد از ظهر خوب است. زیرا در دانشگا هها برنامه از ساعت ۳ آغاز می گردد.


مددی استاد دینی و قرآن وقتی تصمیم به تجاوز داشت و در دام دانشجویان افتاد دانشجویان زندانی و استاد دینی و قرآن متجاوز آزاد شد

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

برنامه بیداری تی وی - پری صفاری



آدينه ٦ آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی

ابراهیم دیوانه جلاد



ابراهیم دیوانه جلاد

ابراهیم یا از اصل افسانه است یا یک فرد آدم کش جلاد. زیرا فردی که حاضر است سر فرزند خود را ببرد فردی دیوانه و جلاد است. این آخوندهای کثیف این جلاد خونریز را از کودکی به عنوان الگو به بجه های پاک و معصوم ایران قالب می کنند. از این را آنان را آماده برای انجام خشونت یا پذیرش خشونت می کنند



برنامه بیداری تی وی

Friday, November 27, 2009

آدينه ٦ آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

ای سازگارا پرستان بیدار شوید در ۱۶ آذر جنبش را محدود به دانشگا هها کرده


ای سازگارا پرستان بیدار شوید در ۱۶ آذر جنبش را محدود به دانشگا هها کرده

ای سازگارا پرستان به جای مسخره کردن و مقایسه گوز قمر در فیلم دایی جان ناپلون با سرنوشت جنبش سبز به این موضوع فکر کنید که این فرد در حال محدود کردن جنبش در ۱۶ آذر در دانشگا ههاست. آقایان از خودتان بپرسید آیا ظرفیت محدود دانشگا ههای تهران برای همه مردم سبز تهران جا دارد؟. آیا همه مردم سبز تهران می توانند وارد دانشگا ها شوند؟خیر. در زمان خمینی هم همینگونه تا فردی می خواسته به خمینی آدمخواز شک کند به او می گفته اند تو می خواهی به وحدت ما آسیب برسانی. بیایید کمی حساس عمل کنیم. شک‌ به سازگارا را جدی بگیرید. روز ۱۶ أذر برنامه را ساعت ۵ در تمام خیابانهای تهران و شهرستانها برگزار کنیم.

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

بسیجی شدن یعنی از دست دادن خرد یا شرف


بسیجی شدن یعنی از دست دادن خرد یا شرف

بسیجی یعنی از دست دادن. در زمان جنگ (بعد از فتح خرمشهر) بسیجیان عقل و خردشان را از دست داده بودند و اکنون شرفشان را. از یک‌ طرف به آنها می گفتند که اگر شهید شوید مستقیم به بهشت و به بغل حوریان می روید و از یک‌ طرف دیگر می گفتند برای زیارت امام حسین باید به کربلا برویم. اگر اینها خرد داشتند می فهمیدند که امام حسین شهید شده و مسقیم به بهشت رفته و ۱۴۰۰ سال است که با حوریان بهشت هم آغوش است و مشغول دریدن پرده بکارت آنهاست. اینجاست که باید با اعتقادات غلط دروغین مبارزه کرد. اعتقاد همین بسیجیان نادان به زیارت کربلا باعت طولانی تر شدن جنگ و کشته شدن بسیاری از سربازانی شد که زندگی را به مردن ترجیح می دانند. اگر این ایتقاد غلط ابلهانه به زیارت قبری که صاحبش در بهشت مشغول زمین زدن حوریان بهشت و عیش و نوش با آنان است جنگ خیلی زودتر تمام می شد و جوانان بسیاری بی دلیل کشته نمی شدند. تف بر این اعتقادات غلط. امروز هم بسیجیان شرف ندارند. اگر یک‌ جو شرف داشتند و فرزند پدر خود بودند دختران را دستگیر نمی کردند برای دریافت جایزه. اگر یک‌ جو شرف داشتند پشت سر یک‌ حرامزداه دروغگو مانند محمود هزار پدر شیاد دروغگو در مقابل هم میهنان خود نمی استادند.

شهر سوخته اما پیشرفته

شهر سوخته اما پیشرفته

در راستای تبلیغ فرهنگ ایرانی این پست را برای دوستانتان ایمیل بفرمایید

با تشکر

شهر سوخته در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده است
این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده است

«کلنل بیت» یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است

شهر سوخته دارای نظام مرتب و منظم آب‌رسانی و تخلیه‌ی فاضلاب بوده است

اولین جراحی بروی مغز در این شهر و بروی سر یک دختر بچه انجام گردیده است

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد

براي نخستين بار در شهر سوخته يك چشم مصنوعي متعلق به 4800 سال پيش كشف شد. این چشم مصنوعی متعلق به زنی 25 تا 30 ساله بوده که در یکی از گور های شهر سوخته مدفون شده بوده است.

کشف اولین خط کش جهان با قدمت بیش از پنج هزار سال

این خط کش به طول 10 سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است. کشف خط کش در شهر سوخته زابل نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند

قدیمی ترین تخته نرد جهان

از گور باستانی موسوم به شماره 761 کهن ترین تخته نرد جهان به همراه 60 مهره ی آن در شهر سوخته پیدا شد. این تخته نرد بسیار قدیمی تر از تخته نردی است که در گورستان سلطنتی «اور» در بین النهرین پیدا شده بود.

مخترع انیمشین در جهان ما بوده ایم نه چینی ها

نخستین انیمیشن جهان

باستان شناسان هنگام کاوش در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود. آن ها پس از بررسي اين شي دريافتند نقش موجود بر آن برخلاف ديگر آثار به دست آمده از محوطه‌هاي تاريخي شهر سوخته، تکراري هدفمند دارد، به گونه‌اي که حرکت بز به سوي درخت را نشان مي دهد. هنرمندی که جام سفالين را بوم نقاشي خود قرار داده، توانسته‌ است در 5 حرکت، بزي را طراحي كند كه به سمت درخت حركت و از برگ آن تغذيه مي کند.

حاصل انیمیشن و باز سازی آن بروی کامپیوتر

به گفته اين باستان‌شناس، بز از جمله حيواناتي است كه در رسيدن به ارتفاعات تبحر داشته و مي‌تواند با يك حركت جهشي به سمت بالا حركت كند. هنرمند نقاش شهر سوخته‌اي، با دقت و زبردستي موفق به تصوير كردن جهش اين بز شده است.

از دیگر اشیای مهم از میان هزاران شی یافت شده، می‌توان از سفال با امضای سفال‌گر بر روی آن، چکش، سوزن، شهرک‌های مسکونی و ساختمان‌های همه‌گانی هم‌چون آپارتمان، بذر خربزه، حبوبات، ماهی خشک کرده، برنج، زیره، کوره‌های سفالگری، کوره‌های ذوب فلزات، دکمه، تبر، بندکفش، قلاب، شانه سر، طناب، سبد، گل مو، قاب‌های چوبی، کفش، کمربند و ... نام برد



سه شنبه سوم آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی


مداحی امام علی (ع) وحضرت مهدی عج

جشن تکلیف جشن و شادی الله شکنجه گر و کینه ای





جشن تکلیف جشن و شادی الله شکنجه گر و کینه ای

چند سالی است مد شده که برای دختران ۸ ساله و ۸ ماهه خورشیدی (۹ ساله ماهی-قمری) مراسمی را می گیرند با نام جشن تکلیف. دخترانی که هنوز به بلوغ جسمی نرسیده اند و بریود (عادت ماهانه) را نمی دانند چیست. این دختران معصوم شتشوی مغزی می شوند که بله شما بالغ شده اید و می توانید خدا را عبادت کنید شاد باشید . در اصل این یعنی وارد شدن به میدان مین و تله هایی که الله برای آنها گذاشته و این جشن و شادی الله شکنجه گر و کینه ای است که وارد شدن شکار به محل قرار دادن تله جشن شکارچی است نه جشن شکار. از این به بعد اگر نامحرم موی آنها را ببینید الله جهنم با همین موها آنها را آویزان خواهد کرد. اگر نامحرم بخشی از بدن آنها را ببینید الله در جهنم همات قسمت را خواهد سوازند. اگر عبادت الله را نکنند این الله شکنجه گر آنها را به جهنم خواهد برد و به بدترین نحوی شکنجه خواهدکرد. اگر شکنجه جسمی روحی روزه را انجام ندهند شدیدا تنبیه خواهند شد. ای مردم دختران معصوم خود را از این شستشوی مغزی کثیف آگاه کنید. آیا به راستی نباید از این الله سوال کرد تو چرا اینقدر شکنجه کردن را دوست داری؟ چرا کسی که تو را عبادت نمی کند باید به جهنم برود؟ آیا تو ما را آفریده ای که عقده ها و کینه های خودت را به بهانه های مختلف سر ما خالی کنی؟










۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

سعید امامی، مردی که خامنه ای شيفته تدين و اخلاقش بود ولی با داروی نظافت خودکشی کرد

سعید امامی، مردی که خامنه ای شيفته تدين و اخلاقش بود ولی با داروی نظافت خودکشی کرد






روابط با مقامات عالی رتبه

سال 87 با گذشت ده سال از افشای قتل های زنجیره ای بخش هایی از مصاحبه فهیمه دری همسر سعید امامی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سایت های نزدیک به دولت محمود احمدی نژاد با عنوان"مصاحبه همسر شهید امامی" منتشر کردند که از روابط نزدیک سعید امامی با بیت آیت الله خامنه ای یاد شده بود.

همسر سعید امامی در این مصاحبه ادعا کرد که در اواخر سال 69"سعید خانواده آقای خامنه ای را برای کاری برده بود لندن و دو ماه تمام با این خانواده زندگی کرد."

علاوه براین همسر امامی از علاقه مجتبی خامنه ای به سعید امامی یاد کرد و گفت که"خود آقا مجتبی پسرآقا (داماد آقای حدادعادل) و مادر خانمشان شیفته اخلاق سعید شده بودند که حتی تا قبل از دستگیری سعید هم مرتبا خود آقا مجتبی زنگ می زد به سعید که چرا نمی آیی و با ما رفت و آمد نمی کنی؟"

همسر سعید امامی در گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی ارتباط سعید امامی با اعضای بیت آیت الله خامنه ای را نشانه تائید او ارزیابی کرده و گفته است"اگر مسأله داشت، اگر لغزشی داشت بالأخره اينها می فهميدند. خانواده آقا شيفته تدين و و اخلاقش بودند."


سعید امامی که در دهه گذشته و پس از افشای قتل های زنجیره ای به یکی مشهورترین چهره های امنیتی جمهوری اسلامی تبدیل شد،تا پیش از مرگ مبهم و جنجال برانگیزیش درافکار عمومی ایران ناشناخته بود.

نام سعید امامی اولین بار پس از مرگ مبهم او در بیمارستان لقمان تهران در شماره یک شنبه 30 خرداد سال 78 روزنامه کیهان منتشر شد.

این روزنامه از سعید امامی به عنوان"متهم اصلی پرونده قتلهای زنجیره ای نامبرد و خبرداد که"سعید امامی معروف به سعید اسلامی متهم اصلی پرونده قتل های مشکوک با غافلگیر کردن نگهبانان،خودکشی کرده است."

این روزنامه از سعید امامی به عنوان"عامل مشکوک در ارتباط با بیگانگان" نامبرد و افزود "پیش از این حجت الاسلام نیازی رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح از وجود سرنخ هایی خبر داده بود که دخالت عناصر بیگانه در قتل های مشکوک را تائید می کرد.گفته می شود که نامبرده سعید امامی به عنوان عامل اصلی مشکوک درارتباط با بیگانگان بوده است."

حجت الاسلام محمد نیازی رئیس وقت سازمان قضائی نیروهای مسلح به فاصله یک روز بعد طی گفتگویی با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایرنا گفت:"با وجود مراقبت های ویژه ای که از سعید امامی یکی از عوامل اصلی و محوری این قتل ها به عمل می آمد،وی روز شنبه 29 خرداد 78هنگام استحمام در بازداشتگاه با خوردن داروی نظافت خودکشی کرد".

نیازی اضافه کرد که "وی پس از اقدام خودکشی،ب لافاصله به بیمارستان منتقل شد ولی تلاش های پزشکی برای نجات وی موثر واقع نشد".

رئیس وقت سازمان قضائی نیروهای مسلح نیز سعید امامی را یکی از 4 عامل اصلی قتل های زنجیره ای معرفی کرد و گفت"عاملان اصلی با توجه به تحقیقات انجام گرفته مصطفی کاظمی،مهرداد عالیخانی،خسرو براتی و سعید امامی هستند."

روزنامه ایران در شماره 31 خرداد 78 به نقل از محمد نیازی نوشت"با توجه به مدارک موجود و اعتراف های صریح سعید امامی،وی هیچ گونه راه فراری نداشت و اگر با این اتهامات به دادگاه می رفت حکم او اعدام بود."

یک روز بعد کیهان باردیگر به نقل از رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح خبر داد که"براساس شواهد و قراين، سعيد امامي، هنگامي كه موضوع هدايت ودخالت بيگانگان درقتلهاي مشكوك تهران مشخص شد ومعلوم شد وي يكي از عوامل اصلي اين دسيسه بزرگ بوده است،اقدام به خودكشي كرد".

خودکشی سعید امامی با داروی نظافت را کمتر کسی باور کرد و تقریبا چهره های سرشناس هر دو جناح سیاسی بارها از"کشته شدن سعید امامی"سخن گفته اند.

به ادعای دوستان قدیمی سعید امامی و از جمله روح الله حسینیان نماینده فعلی تهران در مجلس"سعید امامی کشته شد تا طراحی قتل ها را به گردن او بیندازند."

بسیاری از چهره های اصلاح طلب نیز بارها تاکید کرده اند که سعید امامی توسط دوستان سابق خود حذف شد تا آمران اصلی قتل های زنجیره ای را معرفی نکند.


سعید امامی معما یا واقعیت




سعید امامی از دانشجویان ایرانی مقیم امریکا در سالهای پایانی دوران پهلوی بود که به نوشته روزنامه کیهان با استفاده از نفوذ دایی اش که از مقام های ارتش شاهنشاهی بود با کسب بورسیه برای ادامه تحصیل به امریکا رفته بود.

در دوره دانشجویی او چندی در کنفدراسیون دانشجویان فعالیت می کرد اما پس از آن به انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در امریکا پیوست.

سعید حجاریان در گفتگویی با عمادالدین باقی از ارتباط سعید امامی در ابتدای تشکیل وزارت اطلاعات با این وزارتخانه سخن گفته است.

حجاریان که مسئولیت مصاحبه و گزینش سعید امامی در زمان سفر او به تهران به وی سپرده شد بود گفته است که پس از مصاحبه با سعید امامی به این نتیجه رسیده که وزارت اطلاعات باید از سعید امامی تنها به عنوان منبع یک طرفه استفاده کند و او را نباید به سمت های حساس در این وزارتخانه منصوب کنند.

سعید امامی در دوره وزارت محمد محمدی ری شهری در وزارت اطلاعات رشد کرد و به عنوان یکی از مدیران کل اطلاعات خارجی منصوب شد.با آغاز دوره وزارت علی فلاحیان،سعید امامی 30 ساله معاون امنیت وزارت اطلاعات منصوب شد.

روح الله حسینیان از سعید امامی به عنوان یک نابغه امنیتی یاد کرده و گفته است"سعید امامی یک شخصیت مقتدر و قوی اطلاعاتی بود."

سعید امامی به گفته روح الله حسینیان"اعتقاد داشت که مخالفان جمهوری اسلامی را باید از دم تیغ گذراند."

سخنرانی سال 74 امامی در دانشگاه همدان نیز این اظهارات را تائید می کند. امامی در این سخنرانی گفته بود "آنها می خواهند ریشه آخوند را بزنند.تفکر لائیسم می خواهد بنیان فکری ما را به هم بزند."

سعید امامی شانزدهم مهر 77 کمتر از یک ماه و نیم قبل از قتل های زنجیره ای پاییز 77 در نامه ای به"مقام محترم وزارت" که بعدها در روزنامه سلام منتشر شد از محمد مختاری که کمتر از دو ماه بعد بدر جریان قتل های زنجیره ای کشته شد، نام برد و خطاب به دری نجف آبادی نوشت "فعالیت گسترده عناصری نظیر گلشیری،چهل تن،دولت آبادی،مختاری ... برای مطرح نمودن کانون و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن،مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و بخصوص وزارت به دنبال خواهد داشت."

این نامه ای وقتی 15 تیر 78 در روزنامه"سلام"منتشر شد واکنش تند نهادهای قضایی را به دنبال داشت و دادگاه ویژه روحانیت که غلامحسن محسنی اژه ای (دادستان فعلی کل کشور) در آن زمان ریاستش را بر عهده داشت روزنامه"سلام" را به اتهام انتشار نامه محرمانه وزارت اطلاعات توقیف کرد.


حذف سعید امامی از پرونده قتلها

یکی از ابهام های اصلی که منصور سلطانی راد وکیل مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی و ناصر زرافشان وکیل خانواده مقتولان پس از برگزاری دادگاه به نحوه رسیدگی قضائی وارد کردند"حذف کلیه اوراق بازجوئی از سعید امامی" و"حذف اوراق مربوط به نقش امامی" در قتل هاست.

ناصر زرافشان در سال 79 گفته است"حذف اقاریر و اظهارات متهم اصلی این پرونده که ریاست سازمان قضائی نیروهای مسلح یعنی کسی که رسما مسئولیت رسیدگی به این پرونده را داشته است بارها در مصاحبه های خود او را "طراح اصلی" قتل ها معرفی کرده است چه معنایی غیر از پنهان کردن حساس ترین بخش پرونده دارد؟"

مرتضی علیزاده طباطبائی وکیل 16 نفر از عاملان قتل های زنجیره ای،از سعید امامی به عنوان"پمپاژ" و"چاشنی وزیر" نام برده اما گفته که سعید امامی"در این 4 قتل دخالت مستقیم نداشته است."

منصور سلطانی وکیل مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی اما گفته است"در این که سعید امامی نفر اول در این داستان است هیچ کس شبهه ای ندارد".

او درباره حذف اقاریر و اعترافات سعید امامی از پرونده قتلهای زنجیره ای گفته است"من از آقای قاضی درباره اظهارات سعید امامی جویا شدم ایشان هم فرمود که شخصا اظهارات امامی را مطالعه کرده است که بیشتر در مورد خود او بوده است و از نظر جناب قاضی هم ضرورتی ندارد که این مسائل پر و بال داده شود."



۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

آرم جدید سپاه


ایهالناس من به این سازگارا مشکوکم. مواظب باشید دوباره فریب نخورید. او هنوز به سوالات من پاسخ نداده

- نظر شما و سایر کسانی که خود را رهبر جنبش سبز می دانند در مورد پیشنهاد کنار گذاشتن حجاب اجباری از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه در همه خیابانهای فرعی و کوچه ها که در بالاترین مطرح شده و اتفاقا رای مثبت نیز آورده است چیست؟ ۲- چرا سعی می کنید جنبش را محدود به دانشگاه ها کنید و اتفاقا به گونه ای زیرکانه می خواهید به همه بقوبلانید که در تعداد زیادی دانشگاه در روز ۱۶ آذر مراسم برپاست؟ ۲- شما گفته اید که ما منتظر اعلام مسیر راهپیمایی ها توسط نظام هستیم. آیا به عنوان یک فرد که سالها در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی!! بوده ای نمی دانی که در روز ۱۶ آذر نظام هیچگونه راهپیمایی ندارد؟ ۴- چرا مردم را به نقاط محدود دعوت می کنید که سرکوبگران بتوانند نیروهای خود را آنجا متمرکز کنند و به ضرب و شتم هموطنان بپردازند؟ چرا نمی گویید در همه محله ها تجمعات برپا شود؟ ۵- چرا زمان تجمعات را در پس از پایان ساعات کاری روز اعلام نمی کنی؟ ۶- چرا از پیشنهادهایی را که به شما داده می شود به عنوان سوال نام می برید؟ به طور مثال خود من به شما یک پیشنهاد دادم روز بعد در سخنرانی روزانه گفتید که سوال شده آیا این کار را انجام بدهیم یا خیر. آیا این نوعی عوام فریبی نیست که به بینندگان بباورانید که من متخصص هستم به گونه ای که از سوالاتشان را از من می پرسند؟ ۷- من مصاحبه شما را با بی بی سی دیدم. هیچگونه پشیمانی در چهره شما از همکاری با خمینی جلاد آدم کش دروغگو ندیدم. آیا از همکاری با خمینی ابراز ندامت و پشیمانی می کنید یا به این همکاری افتخار می کنید؟ اینها سوالاتی است که نه تنها برای من برای بسیاری از اعضای جنبش مطرح است. پاسخ این سوالات را بده و لینک پاسخ را هم برای وبلاگ ایران آزاد (www.iraneazad5.blogspot.com) ارسال کن

حماقت یا تظاهر؟

فیلمی کمتر دیده شده مربوط به سال ۷۹ / دختر خانمی هم در این فیلم میگوید وقتی آقا گفت محبت من و شما دوطرفه هستش این جمله آقا خیلی به دلم نشست چون فهمیدم کسی که عاشقش هستم هم منو دوست داره ...


٢٩ آبان ماه


فايل تصويری / فايل صوتی







سه شنبه ٢٦ آبان ماه ٢٧١٧




فايل تصويری / فايل صوتی









سه شنبه ٢٦ آبان ماه ٢٧١٧



فايل تصويری / فايل صوتی

اظهارات اوليه قاتلين داريوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهاي زنجيره اي

اظهارات اوليه قاتلين داريوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهاي زنجيره اي

مرزپرگهر افشا می کند:برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی:بخش چهارم
برگزیده اظهارات اولیه ی عاملین قتل های حکومتی

توضیح:پرانتز از مرزپرگهر می باشد

غلط های دستوری و نوشتاری از خود نویسندگان است و ویراستاری نشده اند

----

اظهارات اولیه ی ابوالفضل (کاند) مشهور به مسلم (نام مستعار سازمانی و اداری) با نام ساختگی عبد الله اسدی

صفحه ی 846 پرونده ی قتل های حکومتی

عبدالهو اسدی کارمند وزارت اطلاعات 13/10/1377 نام پدر عباس متولد1340 شماره شناسنامه 1023 صادره از تهران اینجانب به مقتضیات شغلی که دارم (نیروی عملیات)و طبق روال گذشته که در پرینت کاری (برنامه کاری)که در وزارت اطلاعات برایم در نظر گرفته شده به جز موارد کاری که شامل دستگیری و بازرسی و انتقال وربایش و طراحی وهدایت عملیات انجام حذف فیزیکی هم در برنامه کاری پیش بینی شده لذا طبق روال گذشته فقط اجرای حکم داریوش(فروهر) و همسرش به ما_اعضای تیم عملیات) محول شد وآن هم طبق دستور سلسله مراتب یعنی از سوی مسئول اداری سپس مدیر کل مربوطه و ما هم از قدیم تا این حد را مجاز بودیم بدانیم به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و مسئولین دستور دهنده بالاتر را نمی شناسم و ما هم طبق روال قبل که کار از سوی آنها ابلاغ می شد و سپس انجام می شد این کار را هم به اتفاق برادران قبول کردیم و در(تاریخ) 30/8 به دستور مسئولین اداره و مدیر کل عملیات را شروع کردیم و همه به اتفاق به درب منزل فروهر رفتیم و پس از دق الباب و وارد شدن به منزل عملیات با موفقیت انجام و از منزل خارج شدیم. لازم به تذکر است اینجانب از مسائلی که اگر خدای نکرده پشت پرده بوده هیچ اطلاعی ندارم و فقط به خاطر اینکه موظف هستم هر کاری که مسئولم به من می دهد انجام دهم چون تا بحال شکل کار به همین صورت بوده و مسئولین بالاتر هم در جریان بودند و ما اصلا فکر نمی کردیم که کار خلاف قانون و شرع است وظیفه در وزارت همین است که اگر کاری به ما ارجاع دادند به نحو احسن انجام دهیم
1338اظهارات همین شخص در تاریخ 05/12/1377عبدالهت اسدی پدر عباس متولد
شناسنامه شماره9025 صادره از ورامین عین مطالب(بالا) با کلمات دیگر" درتاریخ 30/8 طبق روال قدیم مسئول اداره اینجانب به بنده و دیگر برادران عملیات ابلاغ کردند به سر کاری بروید و در بین راه توضیحات کامل را می دهم که در بین راه توضیحات کامل را دادند و حدود ساعت 22:30 به نزدیکی منزل فروهر رسیدیم و مسئول موضوع برادر صادق(مهرداد عالیخانی) هم آمد و توضیحات را دادند و ما پس از دق الباب به داخل رفتیم و قتل به وقوع پیوست لازم به یاد آوری است که دستور اجرای کار طبق روال قدیم با ابلاغ سلسله مراتب یعنی مسئول اداری و مدیرکل به ما کار ارجاع می شد و اگر خدای نکرده سوءنیت در کار بوده از بالا بوده و ما هم به دلایل حفاظتی مجاز نبودیم حکم کتبی بخواهیم و موشکافی کنیم .کسی حکم را داده و از قدیم به این صورت بوده. از بالا که ابلاغ می شد سلسله مراتب یعنی مدیر کل و سپس مسئول اداره به ما ابلاغ می کرد و ما موظف به این کار بودیم حتی در چارت تشکیلاتی هم این کار برای ما منظورشده
-----

اظهارات اولیه ی علی احمدی مشهور به ناظری(نام مستعار سازمانی و اداری)با نام و مشخصات ساختگی امید حمیدی

صفحه ی 851-853 پرونده قتلهای حکومتی

امید حمیدی فرزند علی متولد 1348 شماره شناسنامه 2755 کارمند(لیسانس) نیروی عملیاتی

بعد از اطلاع ازطریق رضا روشن(رضا گودرزی فر) همکار خودم برادر موسوی(سید مصطفی کاظمی) اطلاع داده اند که کاری هست که باید انجام شود .جلسه :موسوی(سید مصطفی کاظمی) صادق(مهرداد عالیخانی) رضا روشن خودم. مثل جلسات قبلی که برای سایر موارد حذف انجام می شد اطلاعات خاص آن کیس صحبت شد. در این صحبتها سوالاتی برای من موجود بود که ازآقای موسوی یکی این بود که حکم این موضوعات را چه کسی داده که عنوان داشتند... در جریان هستند و مقام رهبری(آیت الله سید علی حسینی خامنه ای رهبر منتخب مجلس خبرگان) حکم شرعی را داده اند ولی جایی عنوان نکنید چرا که در صورت ضربه خوردن کیس برای مقام ولایت و نظام ضربه سنگینی خواهد بود..... توسط موسوی و سپس صادق به اینجانب و روشن(رضا گودرزی فر) می رسید پس از اتمام کار صادق تلفنی موارد را به موسوی اطلاع می داد تمام تماسها توسط صادق انجام می شد

سوال : با توجه به اینکه شما جمعی(ابواب جمعی ، کارمند) معاونت12(اعداد 12،13،14 احتمالاً مربوط به شماره اداره های کل در تشکیلات وزارت اطلاعات است) بوده اید چرا از طریق سلسله مراتب خودتان اقدام نکرده اید؟

ج: با عنایت به اینکه طرح غدیر(عملیات قتل مجاهدین خلق.چپی ها وسایرین مخالفین) از سابق انجام می شد و حقیر در اجرای احکام به عنوان نفر معاونت اجرای تکلیف می نمودم کما فی السابق که معاونین یعنی (آقای کمالی) می دانستند که حقیر کارهای معاونتهای مختلف منجمله 13 و 14 را انجام می دهم حقیر همکاری خود را با معاونت امنیت داشتم و حاج آقا شفیعی از همکاری حقیر با معاونت امنیت اطلاع کافی داشتند ومی دانستند که حقیر کارهای طرح و حذف های آنها را انجام می دهم .... لازم به ذکر است معاونت اینجانب که حاج آقا شفیعی باشند از جریان همکاری من اطلاع داشتند ................اینگونه کارها تابحال به همین شرایط انجام می شد و گذشته و حال هم ادامه داشته

-----

اظهارات اولیه ی یکی از عاملین قتل ها با نام و مشخصات ساختگی مهدی ذوالفقار(جای دیگر با نام مهدی ذوالفقاری فرزند

حسین در تاریخ 03/10/1377صفحه 854 پرونده ی قتل های حکومتی

مهدی ذوالفقارفرزند محمد متولد 1347 شناسنامه شماره 1202 صادره ازاراک کارمند وزارت(اطلاعات)" باید به عرض برسانم که اینجانب بنا به دستور مقامات بالا (مسئول بالاتر) که روال کار اطلاعات می طلبد که طبق دستور مافوق باید انجام شود بدون هیچگونه توضیح و سوال و جوابی (کار اطلاعاتی اینگونه ایجاب می کند) طبق دستور به منزل داریوش (فروهر) مراجعه نمودیم. راس ساعت حدود11 شب که پس از انجام کار محل را ترک نمودیم که در مورخه 30/8 این عمل انجام شد. در ضمن باید به عرض برسانم که (اطلاعی در مورد قتل های) پوینده و مختاری ندارم. لازم به ذکر می دانم که هر کاری که تا بحال انجام داده ام در هرزمینه برای رضای خداوند بوده و لاغیر وامیدم هم رضایت اوست. باید به عرض برسانم که قبل از انجام کار در حوالی منزل منتظر دستور بودیم که قرار شددو تن از برادران بروند برخورد کنند.پس از باز شدن درب به منزل برویم که همین گونه هم شد که پس از وارد شدن دو تن از برادران به اتفاق برادران دیگر به منزل داریوش رفته و کار را تمام کردیم و سپس تک تک محل را ترک کردیم

------
اظهارات اولیه ی علی صفایی با نام و مشخصات ساختگی محمد حسین

یتاریخ 13/10/1377صفحه ی 858 پرونده قتل های حکومتی

محمد حسین حسینی نام پدر جواد نام مادرمریم متولد1344شناسنامه شماره ی 110 صادره از تهران کارمند وزارت(اطلاعات

... در وزارت اطلاعات کار سلسله مراتب است .... اکثر کارهای حذف طبق دستور بالاتر که همیشه مسئول اداره و مدیر کل در جریان بودند وتا بالا در این ارتباط بودند چون بعد در سخنرانی هایی که می کردند معلوم بود در جریان هستند مطابق روال عادی کارمان را انجام می دادیم. چون یک نیروی عملیاتی هستم.....چند روز قبل از حذف فروهر و همسرش مسول اداره با بنده صحبت کرد و گفت با مدیر کل هماهنگ و بالاتر از آنها در جریان هستند که بنده و دو سه نفر از برادران جهت شناسایی منزل رفته و شناسایی کردیم که در مورخه 30/8 مسئول اداره و برادران دیگر طبق روال کاری به سمت محل سوژه رفته که مسئول پرونده طبق روال عادی امد و قرار شد که حذف همان شب انجام شود که به اتفاق برادران ساعت 22 وارد منزل شدیم. طبق دستور سوژه های مورد نظر حذف شدند و بنده در جریان بقیه سوژه ها(پوینده و مختاری) ....نبودم. این کار ها را برای رضای خدا و همیشه با نام خانم، حضرت زهرا آغاز می کنیم

علی صفایی در تاریخ 15/4/79 در صفحه ی 1284 پرونده قتل های حکومتی می گوید

بنده و برادر مسلم(ابوالفضل کاند) و برادر فلاح(مرتضی عباسی) با خانم پروانه به طبقه بالا رفتیم که بعد از بازرسی عادی برادر فلاح دستور دادند که کار را شروع کنیم که بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم و برادر مسلم هم دست ایشان را گرفت و برادر هاشم مصطفی قربان زاده) آمد و ایشان را با دستمال آغشته بمواد بیهوشی و برادر علی محسن(مصطفی نوروزی معروف به محسنی چند ضربه چاقو به ایشان زدند

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

پنج آذر روز تشکیل بسیج است. بسیج امروز سمبل جهل و جنایت و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی افراد است. یکی از حقوقی که در طول ۳۰ سال عمر تاریک‌ این نظام کثیف از زنان ایران گرفته شده حق انتخاب نوع پوشش است. امروز وقت آن است که در مقابل حجاب اجباری قیام کنیم. از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر زمان مناسبی برای این کار است. از پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر آغاز کنید. هر روز به مدت ۱۵ دقیقه در جلو در خانه خود روسری را کنار بگذارید. مطمعن باشید نظام قادر به برخورد با میلیمونها نفر در تمام خیابانها و کوچه ها نخواهد بود. هر کدام هم اکنون یک‌ای میل با نام مستعار باز کنید و در این مورد اطلاع رسانی کنید. یقین داشته باشید موسوی و کروبی هم قادر به دادن آزاد ی پوشش به شما نخواهند بود

آقای موسوی در مورد تعرض به دختر خودت هم مبارزه بی خشونت را توصیه می کنی؟

آقای موسوی در مورد دختر خودت هم مبارزه بی خشونت را توصیه می کنی؟

این روزها بسیار سخن از مبارزه بی خشونت می شنویم. آقای موسوی اگر یک لباس شخصی بخواهد دختر خودت را هم دستگیر کند و تو یک‌ هزارم درصد احتمال بدهی دخترت مورد تعرض قرار خواهد گرفت برای نجات دخترت با مرد دستگیر کننده گلاویز نمی شوی برای رهانیدن دخترت آن مرد را نمی زنی؟ البته که این کار را می کنی. پس در مورد عدم خشونت یک پرانتز باز کن بگو تا آنجا که به دختری دست درازی نشود بدون خشونت. اگر یک‌ نفر بخواهد دختری را دستگیر کند باید تنبیه شود. لباس شخصی هایی که به طمع پول و جایزه دختران را دستگیر می کنند باید قبل از بیرون آمدن از خانه غسل هلاکت کنند و بدانند که در صورت دست درازی به ناموس درس عبرتی برای دیگران خواهند بود

از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر نه روسری نه توسری




گفتمان حجاب محور

نه تنها بنیاد بی حقوقی ِ ملت ایران در رژیم اسلامی، در حجاب اجباری نمود و نماد می یابد، بلکه بی حقوقی و نقض آزادی و اختیار و نیز انکار عاملیت انسان در زندگی و هستی و حیات خویش، از طریق سلب همین آزادی ِ به ظاهر پیش پاافتاده(!) اعمال می شود. نماد و نشان تعلیق انسانیت انسان و ظلوم و جهول و صغیر و سفیه انگاشتن انسان در اسلام و در ایدئولوژی حکومت اسلامی، حجاب اجباری است. از رهگذر حجاب اجباری، اصل دخالتگری افراد در سرنوشت خویش مورد انکار و حتا مورد تمسخر قرار می گیرد.

زمانی که وجود زن را به آلت جنسی اش فروبکاهیم و تن زن را عامل تحریک جنسی مرد بدانیم که می بایست پوشیده و پنهان و در حجاب بماند، در حقیقت و عملاً، وجود مرد را نیز به آلت جنسی اش که در حالت تحریک و نعوظ دائمی تصور می شود، فروکاسته ایم. چنین نگاه جنسی و جنسیتی به انسان، دیگر وجوه و دیگر جنبه های وجود هزارتویی و هزارلایه و منشوری ِ انسان را اعم از زن و مرد نادیده می گیرد و سرآغازی است برای محروم ساختن انسان از تمامی حقوق طبیعی خود و بهره کشی انسان از انسان.
حجاب اجباری افساری است که بر گردن نه فقط زنان که یکایک آحاد ملت بسته شده است. در جامعهء اسلامی، مردان نیز به لحاظ روانی به همان اندازهء زنان مبتلا به بیماری حجاب و حجاب گرفتگی می باشند. با این تفاوت که مردان در جامعهء اسلامی، نابخردانه دچار این پنداشت و توهم و دروغند که حجاب موضوع و مشکل و بغرنجی زنانه است و به جهان زنان تعلق دارد. گویی زنان در جزیره ای پرت و دورافتاده از مردان بسر می برند. آخوندها و اسلامفروشان با همین مغالطه و دقیقاً از طریق همین حفره و سوراخی که در خرد و دانایی مردمان ایجاد کرده اند، نخ و رشتهء و طناب و قلاده و ریسمان الهی را بر گردن انسان ها می آویزند و محکم در چنگ می گیرند و کلیه حقوق دموکراتیک آنان را پایمال می کنند.
زمانی که خمینی پس از گذشت کمتر از یکماه از یوم الکفتار 22 بهمن 57، آیات حجابش را نازل کرد و اراذل و اوباش و سگ های هار مسلمان را با شعار« یا روسری، یا توسری » به جان مردم انداخت و مقاومتی جدی از سوی ملت ایران در دفاع از شرافت انسانی خویش مشاهده نکرد، بسیار طبیعی بود که در طی سی سال آینده، شعار « یا روسری، یا توسری» عملاً به« هم روسری، هم توسری» فراروید. ( بدحجابی)
خمینی بی هیچ پرهیز و پروایی بر حجاب اجباری تأکید می کرد و از هرگونه سرکوب و شانتاژی در این باره رویگردان نبود تا اینکه به مقصود خود که همانا اختناق عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و روانی بر جامعه بود دست یافت.

باری، امروز نامزدهای سیرک انتخابات در نظام سنگسار اسلامی، با آگاهی عمیق از نفرت ملت ایران از تجاوز الهی به زندگی خصوصی و چگونگی پوشش و آرایش و روابط آنان، عوامفریبانه صحبت از جمع آوری محتسب ها و گزمگان و گشت های ارشاد بر زبان می آورند. به همانگونه که محمود احمدی نژاد در تبلیغات انتخاباتی خود از بی اهمیت بودن نمایش چند تار موی دختران داد سخن می داد.
هم آن شیخ دغلکار اصلاحات و هم آن ماموت گریخته از عصر یخبندان و یا هر مهره و قواد رژیم اسلامی را که ضحاکان فقیه در شورای نگهبان جهت نمایش انتخابات پیش رو برگزینند، بنا بر تجربه و بنا بر شناخت سازوکار حکومت و اصول و ارزش های اسلامی، یقین بدانیم که بیش ار پیش بر حجاب اجباری تأکید خواهد کرد و از امر الهی ِ وهن و تحقیر و تمسخر نوع بشر غفلت نخواهد ورزید.
با عنایت به این حقیقت که ملت ایران، به شعبده و خدعه و دروغ گوهری در پندار و گفتار و کردار حاکمان مسلمان جمهوری اسلامی به نیکی پی برده اند و تمامی نامزدهایی که از غربال شورای نگهبان عبور می کنند را از یک قماش می شمارند، فقط و فقط یک نکته و یک موضوع و یک اصل اساسی است که میان نامزدهای انتخاباتی، فصل و فاصله ای معنادار ایجاد می کند: تکیه و تأکید و اصرار و تعهد به برچیدن قوانین نوشته و نانوشتهء حجاب اجباری از جامعه، حتا اگر این امر شعاری غیرعملی و بدور از شناخت واقعیت ها تصور شود.
در شرایط کنونی و در موقعیت حاضر، هیچ گونه مطالبهء دیگری، و در مقابل نیز هیچ وعده و وعید دیگری از صداقت برخوردار نیست و پوچ و تهی از معناست. تجربه نشان داده است که هر مطالبهء دیگری در زمینه حقوق بشر و برابری و حقوق دموکراتیک شهروندان، توسط آیت الله ها و فرقهء فقها، آنچنان با زیرکی و مکر الهی پیچانده و لوث می شود که صاحبان آن مطالبات تا سی سال پس از آن هم به کلاه گشادی که به سرشان رفته است، وقوف نخواهند یافت. به عنوان مثال، فقیهان و مجتهدین و مراجع عظام، قادرند مطالبات سبکسرانه ای نظیر دیه و ارث برابر را به مدت چند قرن این دست و آندست کنند و با تفسیر و اجتهاد بی امان و بی وقفه، نوشدارو را قطره قطره بطوری در دهان بیمار بچکانند که با قطرهء آخر جان بیمار کالبدش را ترک گفته باشد.

ایرانی تا زمانی که نتواند افسار حجاب را از گردن خود باز کند، تا هنگامی که نتواند خود را از این اسارت و ننگ و ذلت رهایی بخشد، هر حرف و حدیثی که بخواند، هر حقوقی را که مطالبه کند، هر چقدر روضه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر که بخواند، هرگز هیچ تغییری در ماهیت برده بودنش روی نخواهد داد.
اساساً مگر انسانی که به مانند توله سگی به گردنش قلاده بسته اند، به غیر از تکه استخوانی، قادر است مطالبه و تقاضای دیگری داشته باشد؟ فقها و آیت الله ها یک چنین فردی را با وعدهء پنجاه هزارتومن پول و یک کیسه سیب زمینی و سهم نفت و از این قبیل، برای هر لحظهء زندگی اش تحقیر می کنند.

بنابر این گوشهایمان را تیز کنیم تا ببینیم آیا در میان اشخاصی که خود را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامزد کرده اند، لااقل یکنفر به این میزان شجاعت دارد که بر اساس اندک شرافتی که احتمالاً پس از سی سال زندگی تحت نظام انسان ستیز اسلامی برایش باقیمانده است، در برنامه هایی که تبلیغ می کند، صراحتاً و بی هیچ اما و اگری، لغو حجاب اجباری از قوانین مکتوب و شفاهی رژیم اسلامی را خواستار شود؟ حتا اگر همگان یقین داشته باشیم که چنین امری در چارچوب نظام اسلامی نه ممکن است و نه مقدور.
همو گزینه ایست که باید به دنبالش رفت!

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

رستاخیز میلیونی زنان ایران - از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر نه روسری نه توسری

رستاخیز میلیونی زنان ایران - از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر نه روسری نه توسری

زنان ایران مطمعن هستند که موسوی و خاتمی و سازگارا آزادی پوشش به آنها نخواهند داد. رستاخیز سراسری زنان با دانش زیبا و امروزی ایران برای مبارزه به حجاب اجباری. از ه آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه روسری ها تا حد دلخواه عقب زده خواهد شد. این کار باید در خیابانهای فرعی و کوچه های امن و در نزدیکی خانه ها و با حمایت مردان انجام بگیرد. بطور حتم نظام قادر به برخورد با میلیونها زن آزادی خواه نخواهد بود. هر کدام یک ای میل با نام مستعار بسازیم و در مورد زمان رستاخیز زنان ایران اطلاع رسانی کنیم.

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

آیت الله یوسف صانعی چند سال پیش: تخلف از فرمان آیت الله خامنه ای در حد شرک به الله است

آیت الله یوسف صانعی چند سال پیش: تخلف از فرمان آیت الله خامنه ای در حد شرک به الله است

این متن را نه الزاما به عنوان «افشاگری» یا به چشم سرزنش و انتقاد از صانعی، بلکه به چشم عبرت و آگاهی و با نظر توجه به تغییرات افراد با هم بخوانیم، و با هم به این سئوال فکر کنیم که چگونه متنی مثل این اصل موضوع «مرجعیت» و «فتوا» و دستورالعمل های شرعی را زیر سئوال میبرد، چرا که نشان میدهد آن دسته از افکار و حرف ها هم هیچ «واقعیت» خاصی ندارند بلکه مثل دیگر افکار و دیدگاهها عمیقا ناشی از دوره خاص سیاسی و تاریخی که در آن بیان شده اند، و منعکس کننده مسائل اجتماعی و روند قدرت در هر زمان خاص، و دیدگاههای فرد «مرجع» به عنوان یک انسان متاثر از حوادث زمانه خودش هستند. دقت کنید که آیت الله صانعی اینجا تاکید و تصریح کرده است که موضوع را نه به عنوان یک عقیده فردی یا حتی سیاسی، بلکه «به عنوان یک مسئله شرعی» میگوید . . .

یوسف صانعی، روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ 22/03/1368 - صفحه 3

من به عنوان يك مسئله شرعي مي گويم كه تخلف از فرمان آيت الله خامنه اي گناه و معصيتي است بزرگ و رد براو، رد برامام صادق(ع) و رد بر امام صادق(ع) رد بر رسول الله (ص) و رد بر رسول الله (ص)، رد بر الله و موجب خروج از ولايت الله و و ورود به ولايت شيطان است و طبق روايت عمر ابن حنظله در باب ولايت فقيه رد بر او در حد شرك به الله است و ... تاييد ايشان يك واجب الهي است نه يك مستحب. ... مسئله يك امر جزئي نيست و عدم تاييد ترك واجب است و ترك واجب موجب معصيت و خروج از عدالت است. ... ولايت فقيه در همه چيز حاكم است و مي تواند خلاف هر مقرري و آئين نامه‌اي را بگويد. حتي مي تواند خلاف قانون و مصوبات مجلس را هم بگويد ... ... اگر روزي امضاي مقام رهبري از روي قانون اساسي برداشته شود آن قانون اساسي ارزش ندارد. ... مراجعه به ديگران يعني قبول نكردن حرف مقام رهبري است و قبول نكردن حرف مقام رهبر برمي گردد به قبول نكردن حرف مقام ولي عصر(عج). پس نه تنها مراجعه به ديگران احتياج نيست بلكه معصيت و خلاف شرع است.


پی نوشت:

عده ای از دوستان مرا متهم کرده اند به دروغگوئی. ظاهرا اسم مرا خبر ندارند که چیست! اما از شوخی که بگذریم، اجازه بدهید این چند صفحه دیگر را هم اینجا ذکر کنم تا شاید پاسخی به آن دوستان باشد، بخصوص دوستانی که ادعامیکنند «آیت الله صانعی» که در این مقاله جمهوری اسلامی ذکر شده است نه همان آیت الله یوسف صانعی، بلکه فردی به نام «شیخ حسن صانعی» است که برادر یوسف صانعی است. من هیچ شکی ندارم که حرف این دسته از دوستان هیچ پایه ای ندارد، و احتیاجی هم نمیبینم که وقت خودم یا دیگران را در جواب دادن به این «تشکیک» های بیخود تلف کنم (گرچه خودمانیم، رفقای سبز تاکتیکهای روانی را چه خوب از برادران عرزشی شان به ارث برده اند)، اما در هر حال اجازه بدهید اینها را فعلا برای یادگاری خدمت آن دوستان اینجا نصب کنیم

آقای سازگارا! به این سولات پاسخ دهید:

آقای سازگارا! به این سولات پاسخ دهید:



۱- نظر شما و سایر کسانی که خود را رهبر جنبش سبز می دانند در مورد پیشنهاد کنار گذاشتن حجاب اجباری از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه در همه خیابانهای فرعی و کوچه ها که در بالاترین مطرح شده و اتفاقا رای مثبت نیز آورده است چیست؟
۲- چرا سعی می کنید جنبش را محدود به دانشگاه ها کنید و اتفاقا به گونه ای زیرکانه می خواهید به همه بقوبلانید که در تعداد زیادی دانشگاه در روز ۱۶ آذر مراسم برپاست؟
۲- شما گفته اید که ما منتظر اعلام مسیر راهپیمایی ها توسط نظام هستیم. آیا به عنوان یک فرد که سالها در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی!! بوده ای نمی دانی که در روز ۱۶ آذر نظام هیچگونه راهپیمایی ندارد؟
۴- چرا مردم را به نقاط محدود دعوت می کنید که سرکوبگران بتوانند نیروهای خود را آنجا متمرکز کنند و به ضرب و شتم هموطنان بپردازند؟ چرا نمی گویید در همه محله ها تجمعات برپا شود؟ ۵
- چرا زمان تجمعات را در پس از پایان ساعات کاری روز اعلام نمی کنی؟
۶- چرا از پیشنهادهایی را که به شما داده می شود به عنوان سوال نام می برید؟ به طور مثال خود من به شما یک پیشنهاد دادم روز بعد در سخنرانی روزانه گفتید که سوال شده آیا این کار را انجام بدهیم یا خیر. آیا این نوعی عوام فریبی نیست که به بینندگان بباورانید که من متخصص هستم به گونه ای که از سوالاتشان را از من می پرسند؟
۷- من مصاحبه شما را با بی بی سی دیدم. هیچگونه پشیمانی در چهره شما از همکاری با خمینی جلاد آدم کش دروغگو ندیدم. آیا از همکاری با خمینی ابراز ندامت و پشیمانی می کنید یا به این همکاری افتخار می کنید؟ اینها سوالاتی است که نه تنها برای من برای بسیاری از اعضای جنبش مطرح است. پاسخ این سوالات را بده و لینک پاسخ را هم برای وبلاگ ایران آزادwww.iraneazad5.blogspot.comارسال کن











«سکولاريته» والاترين «ارزش» انسانی وجدانی برای ايرانی است



«سکولاريته» والاترين «ارزش» انسانی وجدانی برای ايرانی است

...گوش شیطان کر

با گبر و ترسا و یهود

در یک کاسه نان میخورم

من انسانم

ودر استوای اندیشهء من

چهار ارکان هستی گل داده است.
(پرتو نادری، شاعر افغان)


هر که اين آتش ندارد، نيست باد!
آنچه در پی خواهد آمد، نگاهی به سکولاريسم از پشتِ پنجره ای کاملآ متفاوت خواهد بود که من پرداختن بدين مقوله را از اين چشم انداز، هم روشنگرانه تر می پندارم، هم بومی تر و آشنا با جان و روان هر ايرانی و هم اينکه چاره ساز تر. دلايل آنرا هم در اندازه مقال و مجال در همين نوشته خواهم آورد.



در آستانه ی در ورودی اين کارگاه سخن اما، بايسته است اين شرح که من وارون بسياری از نويسندگان که به ايماء و کنايت سخن می آورند، نه در پرده نويسی دوست می دارم، نه رفيق بازی در روشنگری را کاری وجدانی، نه باکم از کسی است که اگر چيزی بدانم از ترس دَم فرو بندم و نه اصولآ اين شيوه های کهنه و رنگ باخته وطنی در نوشتن و گفتن را با نَفس کار روشنگری سازگار می دانم.



«روشنگری» گران ترين پديده ی در گيتی است و ميراث خون پاک هزاران انسان شريف و خردمند و دلير که جان بر سر رهايی انسان از ظلمات قرون وسطا نهادند. بنای کار و آماج آن هم از نام اش پيداست. يعنی از عصر تاريکی گذشتن و از مدار تيره انديشه گی، تيره بيانی و تيره نگاری برون شدن و ديگر «روشن انديشيدن»، «روشن گفتن» و «روش نوشتن».

پس اين اطوار های جلف و اين ادای باتربيت ها را در آوردن که«راستی» را در برابر پای «رعايت ادب دروغين» سر می برد، همه از ناآشنايی به اين کار سترگ فرهنگی ناشی می شود. قبای اين چُنين ادبيتی بر تن هرکسی هم که خوش نشيند، به من يکی نمی برازد. چنانچه رسم اين باشد که مردم برای دانستن جانمايه ی سخن روشنفکران خود نيز به هزار بررسی و کشف و شهود نيازمند باشند، پس اصلآ روشنفکر ديگر چه انگلی است! آيا بهتر اين نيست که خود مردم يک سره به سراغ کشف راستی ها رفته و ديگر هم اصلآ آثار ما را نخوانند که کارشان دوچندان نگردد.

به هر روی، من رسالت دگری برای خود می شناسم، روش کار دگری دارم و گوهری بسيار دگرسان. طبيعتی مادرزاد که با مماشات و بُزدلی و "مصلحت بينی" هيچ سازگار نيست. چه که بقول آن رند عالمسوز،« کار مُلک است آنکه تدبير و تأمل بايدش!». کار مُلک هم يعنی «سياست بازی» که نه تنها با روشنفکری سنخيتی ندارد، بلکه دشمن روشنفکر و روشنگری هم هست. درست به همان سبب هم، نگارنده پس از سی و اندی سال، از کار سياسی دست شستم که ديگر آزاد و رها بيانديشم و بنويسم.

اين نيز آورده باشم که اصولآ هم تمامی نگونبختی های کنونی ما، طبيعی ترين محصول آن کژفهمی های گذشته از مفهوم روشنفکری است. از اينکه نسل های پيشين، «روشنفکر» را از «عنصر سياسی» تميز نداده و هر چريک و توده ای استالينيست و مجاهد و تروتسکيست و ملی مذهبی و بچه ملا و هر سياسی دُگم دگری را روشنفکر پنداشته و در نتيجه خود، فرزندان و ميهن خويش را بدين سيه روزی گرفتار کردند.

همچنان که امروز بسياری از مردم ما راديوچی ها و تلويزيون چی ها و هر مصاحبه شونده ای در اين رسانه های نود درصد نابلد را به غلط روشنفکر می پندارند. آنهم کسانی را که طفلکی ها حتا در روخوانی متون ادبی سياسی هم در می مانند. چرا که حتا نام واژگان و مفاهيم بسيار آسان و رايج اين دو رشته هم هرگز به گوش شان نخورده. برای مثال چند تنی از ايشان نوشته های مرا آنچنان غلط غلوط و لوس و بی نمک می خوانند که حتا خودم هم از نوشته ی خودم حالم بهم می خورد چه رسد به ديگران.

در باره ی «روشنفکر انگاری» چريک و بچه ملا ها و کمونيست های وطنی ...، آخر کسی که خود تا گلو در گنداب يک ايدئولوژی و مطلق گرايی غرق است، چگونه می تواند طلايه دار آزادی گشته و دگران را به باغ دموکراسی راهبر گردد! او اگر همين عرضه را داشته باشد که بتوانند خويشتن خويش را از بند اين مهملات و اوهام آزاد سازد، دَم اش گرم که کاری بسيار بسيار بزرگ انجام داده است.

چه که ايدئولوژی هر نام و ترکيبی هم که داشته باشد، در نهايت هرگز رژيمی بهتر از همين جمهوری روضه خوان ها را نمی زايد. زيرا که در عرصه سياست، ايدئولوژی درست همان مذهب است، و فاصله ی رژيم مذهبی با آزادی، دموکراسی و حقوق بشر هم از «کرمان» تا «کيهان» است. حزب الهی ناآگاه هم که قلوی دوم همان کمونيست باورمند به يک حکومت کمونيستی. البته سوسياليست هايی که به استقرار نظامی کمونيستی نمی انديشند، بيشترين شان از شريف ترين و دل پاک ترين انسان ها هستند.

به هيچ روی اتفاقی نيست که نزديک ترين رفقای جمهوری روضه خوان ها، رژيم های کمونيستی هستند. چون رژيم های ايدئولوژيک با همه ی دگرسانی های برونی، گوهری يگانه دارند و همگی از يک پدر و مادر، يک خون و در نتيجه برادر هم هستند. نزديکی آنها به هم نيز ناشی از اشتراک خونی، و کشش برادر به سوی برادر است. کوته اينکه من در اين نوشته نيز چون دگر نوشته هايم، هر جا که بايسته باشد، به مصاديق چنگ انداخته و از کسانی نام خواهم برد تا آنچه مراد دارم را به بهترين شکلی رسانده باشم. بی هيچ ادا و اطواری.

سکولاريسم، دشمنی ها و کژفهمی ها
چند سالی است که گروهی از تلاشگران سياسی ما و بيش از همه، دوست گرانمايه آقای دکتر نوری علا، بحث سازنده ی«سکولاريسم» را به ميان انداخته و کوشش می کنند که نشان دهند چرا سکولاريسم يکی از شاه ستون های اعلاميه جهانی حقوق بشر و يک جامعه ی مدرن و بسامان است. اين نويسندگان همچنين تلاش می کنند تا روشن سازند که سکولاريسم نه تنها به معنای کين ورزی با دين نيست، بلکه اصلآ هدف آن به زير چتر «حمايت قانون» کشيدن نهاد دين هم هست. با اين حمايت هم، رخصت ندادن به کسانی که بخواهند دين را به دکان سالوس و کلاشی مبدل سازند (حال بگذريم از اين راستی که نَفس دين همان سالوس است و شوربختانه مردم پاک دل هم، چند هزار سال در اسارت شيادان اَهرمن آيين).

تا کنون بحث های بسيار سازنده ای هم در اين زمينه درگرفته که من گمان دارم هر کسی که اين مباحث را دنبال کرده باشد، بی ترديد ديگر بدين باور رسيده است که سکولاريسم، اصلی جدايی ناپذير از اصول پايه ای يک حکومت آزاد است. اصلی بسيار مهم در يک قانون اساسی مدرن و انسانمدار که حقوق شهروندی و قوانين کيفری همسان برای همه، از همان منبعث می گردد.

در اين ميان اما افراد و گروه های زيادی هم هستند که بحثی بدين قانومندی و شفاف را پيچيده و کدر ساخته، خواسته و ناخواسته در راه رساندن اين بحث حياتی به سرمنزل مقصود، سد و مانع ايجاد می کنند که من به سبب تنگی جا در يک متن، در اينجا از ناچاری آنها را در ذيل چند عنوان محدود قرار خواهم داد. يعنی «سيه دلان»، «کژانديشان»، «بدآگاهان» و سرانجام هم گروه «ناآگاهان» که من در اندازه اهميت هر کدامی از اين گروه ها و بضاعت خود از دانش، به نقش آنها اشاره خواهم نمود.

اين اشاره اما در مورد گروههايی بسيار بسيار کوتاه و گذارا خواهد بود. زيرا که مراد من از نوشتن اين متن نه پرداختن به نقش ويرانگر و انحرافی اين گروههای دشمن سکولاريسم که خود نيازمند مجالی و مقالی دگر است، بلکه اشاره به روح تاريخی سکولاريته بعنوان يک ارزش والا در فرهنگ و نهاد ايرانی است. يک مانده مان پاک اهورايی و ميراث نياکانی که بايد در اين روز های سخت تاريخی، دست به دامان آن آويخته و از آن منبع پاک و زلال الهام و نيرو گرفت. پس، باشد که اين نوشته، اندکی به برانگيختن دوباره آن وجدان جمعی ما ياری رسان شود.

سيه دلان و دشمنان سکولاريسم
افراد و دسته ها و اهداف آنها که می خواهم ذيل اين گروه بگنجانم، آن اندازه پرشمار و گونه گون است که باز از سر ناچاری، می بايد آنها را دستکم به سه ـ چهار دسته بخش کنم. اولين دسته شريعتمداران دستاربند هستند که هم شناخت آنها به سبب رخت و ريختی پيشاتاريخی که دارند آسان است و هم مبارزه ی با ايشان. اين دسته، لُنگ بندان ضد ايرانی را شامل می شود که از گورستانها و بيغوله ها به کاخ های مجلل کوچ کرده اند و اگر دشمن سکولاريسم مباشند، بسيار جای شگفتی دارد.

دسته دوم اما کسانی هستند که گر چه بيشترين شان به لُنگ بر سران و حتا به خود اسلام هم باور ندارند، ليکن از آنجا که خاستگاه فرهنگی و اجتماعی بسيار پستی داشته و هرکدام هم از دريوزگی و پست ترين مشاغل به بالاترين پست ها رسيده اند، با تشبث و يا چنگ درزدن دروغين به دين و شريعت، بگونه ی طبيعی از امتياز ها و چپاولگری های خود پدافند می کنند. با اينهمه، چون بيشترين اعضای اين دسته هم دارای مشاغلی مهم در جمهوری روضه خوان ها هستند، شناخت آنان هم آسان و به تبع آنهم، مبارزه با ايشان هم چندان سخت نيست.

دسته ی سوم اين گروه اما، از کسانی گرد گشته که هم شناسايی تک تک ايشان بسيار سخت است و هم حتا در صورت شناسايی، مبارزه ی با ايشان. از اين روی هم يکی از بزرگترين دشمنان سکولاريسم، همين دسته است. چه که افراد آن که پنهانی برای رژيم روضه خوان ها کار می کنند، درست به دزدان و متجاوزان و تروريست هايی می مانند که يونيفرم پليس ها را بر تن کرده و شنل قضات را بر دوش انداخته باشند. يا ملا عمر هايی که خود را به شکل و شمائل نهرو و ويلی برانت و واسلاوهاول در آورده باشند.

يعنی پاسداران چاقوکشی که بيشترين شان هم يک تيتر دانشگاهی بی ارزش در جيب دارند، صورت سه تيغه می کنند، فکل آويخته و پاپيون می بندند، پوشِت در جيب می نهند، از دموکراسی و حقوق بشر و اتيک و حتا پاره از ايشان ـ اگر لازم باشد ـ گاهی از سقوط رژيم دَم می زنند و به بار و کازينو و کلوب های شبانه رفته و ميخوارگی هم می کنند. رژيم هم که با سخاوتمندی تمام، برای بسياری از ايشان در بهترين دانشگاههای جهان، کرسی تدريس خريداری کرده.

در يک هماهنگی هم، راديو و تلويزيون های فارسی زبان دولت های بيگانه هم، بدون محدوديت به همين افراد تريبون می دهند تا به مردم اينگونه القاء کنند که گويا خردمندان و روشنفکران آزادی خواه و مطرح ايران در خارج از کشور، همين پاسدار های کرواتی باشند. برای اينکه در اين مورد مصداقی هم آورده باشم، تنها به نام دو تن از آنها اشاره می کنم که اينک ديگر مچ شان هم برای خيلی از ايرانيان باز شده است.

يعنی عليرضا نامدار حقيقی که در دانشگاهی در کانادا برايش کرسی تدريس خريده اند و آن دگر، کاوه افراسيابی که سابقآ شاگرد دکان کله پزی پدر خود در خيابان جمشيد تهران بوده و حال در يکی از دانشگاههای آمريکا برای وی کرسی خريداری شده. از آنجا که اين پاسدار، نام و نام فاميلی خيلی اسلامی و زننده ای هم داشت، رژيم روضه خان ها البته هر دو نام او را هم تبديل به احسن کرده که زياد توی ذوق خارج نشينان نزند.

واپسين دسته اين گروه هم که از دشمنان قسم خورده ی سکولاريسم محسوب میشوند، «ارسالی» ها هستند. کسانی که ايشان هم بسان همان پاسداران که کراواتی شده اند، درون شان چون هادی غفاری است و برون شان بسان يعقوب صفاری. درست است که دشمنی اين دسته با سکولاريسم حتا ژرف تر از چاقوکش های دکتر نما است ـ که البته در حقيفت خود اينان هم از چاقوکشان و اسيدپاشان سابقه دار رژيم هستند ـ، چرا که اين گروه افزون بر ادای روشنفکری در آوردن نقش اپوزيسيون را هم بازی می کنند، ليکن از آنجايی که من به سهم خود در مورد اين ارسالی ها، بويژه اکبر گنجی به اندازه کافی مطلب نوشته ام، ديگر در اينجا چيزی را به تکرار نمی آورم.

جز اينکه بنويسم آخوند محسن کديور و همسر خواهرش جميله، يعنی سيد عطاالله مهاجرانی وزير ارشاد اسبق، از دگر چهره های شاخص اين دسته هستند. دو پست ترين اسلام پناهی که با چند نام و واژه ی فرنگی که در خارج آموخته اند، ادای روشنفکری در می آورند اما در راستی، از خونين ترين دشمنان «روشن انديشی»، «عقل آزاد از زندان تعبد مذهبی» و «سکولاريسم» بشمار می روند. در دشمنی با کيستی و فرهنگ و بويژه مدنيت و تاريخ پيش از اسلام ايران هم دهها بار از شيخ صادق خلخالی و حتا خود روح الله خمينی تندرو تر هستند. هيچ دوکس هم مانند اين دو ناکس بدين آشکاری و تندی و بی شرمی از رژيم ضد ايرانی روضه خوان ها در خارج پدافند نمی کنند. امير سپهر.

۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه

آقای موسوی ویدویی از دوران طلایی خودت و حضرت امامت! ببین و شرم کن از گفتن کلمه حضرت امام.


آقای موسوی ویدویی از دوران طلایی خودت و حضرت امامت! ببین و شرم کن از گفتن کلمه حضرت امام.


گزارشی از اسیران کم سن و سال ایرانی در عراق در زمان جنگ وامتناع ایران از پذیرششان با وجود قبول آزادی آنها از طرف عراق

گزارشی از داخل کمپ زندانیان ایرانی ۳ سال بعد از آغاز جنگ ایران-عراق در نزدیکی بغداد، جایی كه در آن ۱۳۰۰ اسیر جنگی ایرانی نگهداری میشد. در محوطه زندان آهنگ گوگوش در حال پخشه و در بین اسیران زندانیهای کم سن و سالی كه سنشان بین ۱۱ تا ۱۷ سال تخمین زده میشه در داخل اتاقی در کمپ دورتا دور اتاق نشسته اند. در حالیکه انها از نگاه کردن به دوربین خودداری میکنند، یک خانوم پروفسور هندی كه مسلمان شیعه هست سعی میکنه با آنها به فارسی صحبت کند. در پاسخ، یکی از این زندانیهای جوان بخاطر رعایت نکردن حجاب توسط این خانم از پاسخ دادن امتناع میکند. بعد از اینکه این خانوم هندی ساریش رو به سرش میکشد انها حاضر به پاسخ دادن به سؤالات میشوند. اسیر کم سن و سالی در پاسخ به سوال او جواب میدهد كه ۱۶ سال سن دارد و برای دفاع از اسلام به جنگ آمده و خواهان ادامه جنگ تا پیروزی حق علیه باطله. در آخر خبرنگار ادعا میکنه دولت عراق بدون هیچ پیش شرطی حاضر شده حدود ۵۶۰۰ اسیر کم سن وسال را به ایران برگرداند ولی ایران این درخواست رو رد کرده و خمینی حاضر نیست اینها رو بپذیره چون بمانند یک مسلمان واقعی شهید نشدن.
آقای موسوی وقتی کلمه حضرت امام را از زبانت می شنوم سراسر و جودم را نفرت از تو فرا می گیرد که چرا این فرد کثیف را با عنوان مقدس می خوانی. می خواهم گریه کنم برای جوانان و نوجوانانی که تو را سمبل آزادی خواهی میدانند. لعنت بر تو اگر بخواهی خمینی جانی کثیف را به عنوان یک انسان به جوانان و نوجوانان کم اگاه نسبت به اول انقلاب قالب کنی.





از ۵ آذر تا ۱۶ آذر
هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه

نه روسری نه توسری

پیش به سوی تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی
رهایی بخش ایران


زنان ایران به دنبال آزادی هستند.
از ۵ آذر تا ۱۶ آذر


پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

پنج آذر روز تشکیل بسیج است. بسیج امروز سمبل جهل و جنایت و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی افراد است. یکی از حقوقی که در طول ۳۰ سال عمر تاریک‌ این نظام کثیف از زنان ایران گرفته شده حق انتخاب نوع پوشش است. امروز وقت آن است که در مقابل حجاب اجباری قیام کنیم. از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر زمان مناسبی برای این کار است. از پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر آغاز کنید. هر روز به مدت ۱۵ دقیقه در جلو در خانه خود روسری را کنار بگذارید. مطمعن باشید نظام قادر به برخورد با میلیمونها نفر در تمام خیابانها و کوچه ها نخواهد بود. هر کدام هم اکنون یک‌ای میل با نام مستعار باز کنید و در این مورد اطلاع رسانی کنید. یقین داشته باشید موسوی و کروبی هم قادر به دادن آزاد ی پوشش به شما نخواهند بود

۱۳۸۸ آبان ۲۷, چهارشنبه

احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی، بارها دکتر رامین را مورد تهدید قرار داده و دستور به سکوت او داده بود

احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی، بارها دکتر رامین را مورد تهدید قرار داده و دستور به سکوت او داده بود

حقایق تازه درباره مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی
مادر رامین پوراندرجانی، قبل از فوت پسرش با دکتر روح الامینی، پدر محسن روح الامینی تماس می‌گیرد و ضمن بیان اینکه محسن توسط رامین پیش از شهادت مورد معاینه قرار گرفته بود به او می‌گوید که جان پسر من به علت بیان حقایقی در مورد شکنجه و شهادت پسر شما در خطر است.

Wed / 18 11 2009 / 21:02

مادر مرحوم رامین پوراندرجانی خطاب به دکتر روح الامینی: جان پسر من به خاطر پسر تو در خطر است

نوروز: درحالیکه فرمانده نیروی انتظامی مدعی می‌شود مرحوم رامین پوراندرجانی، پزشک وظیفه بازداشتگاه کهریزک، خودکشی کرده است، آخرین اطلاعات موثق دریافتی توسط خبرنگار نوروز حاکی از آن است که مادر رامین پوراندرجانی، قبل از رحلت پسرش با دکتر روح الامینی، پدر شهید محسن روح الامینی تماس می‌گیرد و ضمن بیان اینکه محسن توسط رامین پیش از شهادت مورد معاینه قرار گرفته بود به او می‌گوید که جان پسر من به علت بیان حقایقی در مورد شکنجه و شهادت پسر شما در خطر است."

بنا بر اطلاعات دریافتی توسط نوروز که برای اولین بار و پس از اطمینان از صحت خبر آنرا افشا می‌کند، دکتر روح الامینی هم در پاسخ به مادر رامین می‌گوید: "شما می‌خواهید من چه کار کنم؟ اگر رضایت بدهم مشکل شما حل می‌شود. شما با کسانی طرف هستید که متهم پرونده هستند نه من."

تحلیل خبرهای پس از انتشار خبر رحلت دکتر پوراندرجانی مبین آن است که نیروی انتظامی و قوه قضائیه در مورد این خبر بسیار منفعلانه برخورد می‌کنند و غیر از تکرار ادعاهای قدیمی در مورد برخورد با حوادث کهریزک صحبت‌های جدیدی مطرح نمی‌نمایند.

نوروز پس از انتشار گزارش‌های دریافتی در مورد مرگ دکتر رامین پوراندرجانی و متهم نمودن سردار احمدی مقدم- فرمانده نیروی انتظامی، سردار رادان- جانشین وی و سعید مرتضوی دادستان وقت کل کشور که به صورت مستقیم در حوادث کهریزک دخالت داشتند، با پاسخی از سوی آنان مواجه نمی‌شود که با توجه به سوابق افراد فوق در متهم کردن افراد به جرم‌های خودساخته و ارتباط دادن اکثر حوادث به نیروهای خارجی امری بسیار بعید به نظر می‌رسد.

برخی اطلاعات مبین آن است که از افراد فوق درخواست شده است در مورد این پرونده صحبت نکنند تا با موج فشارهای بیشتری مواجه نگردند. امری که آنها نیز تاکنون سعی دارند مطابق آن عمل کنند و صحبت‌های زیادی در مورد نقش خود به خصوص در مورد پرونده مرگ رامین پوراندرجانی بیان نکنند.

صحبت‌های فرمانده نیروی انتظامی که از کشف وصیت نامه مرحوم پوراندرجانی و طرح ادعای خودکشی وی می‌گوید از معدود مواردی است که فرمانده نیروی انتظامی به عنوان عالی‌ترین مقام این نیرو به صورت مستقیم مطرح می‌کند تا فشارهای زیادی را که این روزها نیروی انتظامی کشور با آن مواجه است کاهش دهد. ادعایی که به علت طرح اتهاماتی چون دخالت مستقیم وی و جانشینش در این پرونده غیرقابل باور و ساختگی به نظر می‌رسد. به خصوص که توجه داشته باشیم مرحوم رامین قبل از رحلت و طی صحبت تلفنی با یکی از دوستانش به او گفته بود که سه شنبه به تبریز خواهد رفت. برای اثبات دروغین بودن ادعاهای فرمانده نیروی انتظامی می‌توان به دریافت پذیرش از یکی از دانشگاه‌ها آلمان توسط رامین پوراندرجانی هم اشاره کرد. او قصد داشت جهت ادامه تحصیل و گرفتن تخصص به این کشور برود.

نوروز بازهم سئوال‌های مطرح شده در مورد این پرونده را که پیش از این مطرح شده بود به عنوان راهی برای پی بردن به ابعاد جنایات کهریزک و شهادت افرادی چون محسن روح الامینی و رامین پوراندرجانی می‌داند و منتظر پاسخ روسای قوه مجریه و مقننه و همچنین رئیس کمیسیون امنیت ملی و اعضای کمیته ویژه بررسی حوادث پس از انتخابات است.

در عین حال نوروز آمادگی دارد جواب‌های فرمانده نیروی انتظامی یا جانشین وی و حتی سعید مرتضوی را به این پرسش‌ها منتشر کند. همانگونه که قبلاً هم گفته شده است پرسش‌های قابل طرح به قرار زیر دوباره به اطلاع می‌رسد:

۱- تاخیر طولانی در قرائت گزارش كمیته ویژه و عدم برگزاری دادگاه متهمان كهریزك، به چه علت و با فشار چه اشخاص و نهادهایی بوده است و ارتباط مرگ مرموز دکتر پوراندرجانی با این تاخیرها و خصوصا متن قرائت نشده گزارش كمیته ویژه مجلس چیست؟

۲- با توجه به حضور و شهادت دادن دکتر پوراندرجانی در جلسه كمیسیون امنیت ملی و كمیته ویژه و با توجه به اینكه بارها این مرحوم قبل از مرگ نسبت به عدم امنیت جانی خود هشدار داده بود، چرا از وی محافظت نشد و او همچنان در اختیار نیروی انتظامی كه مقامات عالی آن از متهمان اصلی پرونده جنایات كهریزك هستند، قرار داشت تا شب هنگام، در سن ۲۶ سالگی و در خواب سكته داده شود یا مرگ وی خودکشی تلقی گردد؟

۳- در حالی كه خانواده این مرحوم ساكن تبریز هستند و او نیز در نهایت در تبریز دفن شده است، علت برگزاری مراسم تغسیل و تکفین در تهران چه بوده است؟

۴- علت مخالفت مقامات امنیتی با كالبدشكافی جنازه این شهید توسط پزشكان مستقل که از حقوق مسلم خانواده متوفی بوده است چیست؟

۵- اگر شهید پوراندرجانی به مرگ طبیعی فوت شده است و یا خودکشی کرده است به چه دلیل مراسم ترحیم وی با حضور نیروهای امنیتی و در شرایطی غیرعادی برگزار شده است به طوری ‌که حتی دوستان نزدیک این مرحوم هم جرات حضور در مراسم تدفین را پیدا نکرده‌اند؟

۶- ارتباط مرگ مشكوك رامین پوراندرجانی با متهمان اصلی جنایات شكنجه‌گاه كهریزك و به طور مشخص احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی، رادان جانشین فرمانده این نیرو و مسئول بازداشتگاه كهریزك و سعید مرتضوی دادستان وقت تهران كه متهمان با دستور وی و معاونانش قاضی حداد و قاضی حیدری فر به كهریزك منتقل شده‌اند ،چیست؟ (اطلاعات نوروز مبین آن است که شخص احمدرضا رادان، جانشین فرمانده نیروی انتظامی بارها رامین را مورد تهدید قرار داده و دستور به سکوت او داده بود)

۷- آیا شباهت عجیب نحوه اعلام شدن مرگ این جوان۲۶ ساله یعنی ایست قلبی در هنگام خواب با قتل‌های سیاسی در سال‌های گذشته، سوال برانگیز نیست؟

گزارش تکميلی درباره مرگ مشکوک پزشک‌ وظيفه کهريزک و افزايش نگرانی‌ها در مورد امنيت ساير شاهدان عينی

در حالی‌که کمتر از يک هفته از مرگ مشکوک دکتر رامين پوراندرجانی، پزشک وظيفه بازداشتگاه کهريزک می‌گذرد، سوالات و ابهامات جدی در مورد علت مرگ وی همچنان بی‌پاسخ باقی مانده است.

به گزارش موج سبز آزادی، مرحوم رامين پوراندرجانی پيش از مرگ در جلسه کميته ويژه مجلس جزئيات مرگ شهيد روح الامينی و جنايات کهريزک را فاش کرده بود و به همين دليل زنده ماندن پزشک وظيفه کهريزک به معنای فاش شدن نام بسياری از عاملان جنايت‌های مخوف بازداشتگاه کهريزک بود. دوستان و خانواده مرحوم رامين پوراندرجانی، پزشک وظيفه زندان کهريزک می‌گويند: رامين در جلسه‌ای با حضور اعضای کميته ويژه رسيدگی به وضعيت آسيب‌ديدگان حوادث پس از انتخابات و برخی از نمايندگان کميسيون امنيت ملی مجلس، جزئيات جنايات کهريزک و شهادت محسن روح الامينی را فاش کرده بود و پس از آن نيز به شدت نسبت به امنيت جانی خود نگران بود.

بر اساس اخبار دريافتی از منابع آگاه و موثق در مجلس هشتم و خانواده و دوستان مرحوم رامين پوراندرجانی، نمايندگان مجلس در کميته ويژه بررسی حوادث پس از انتخابات هنگامی که از رامين پوراندرجانی در مورد نحوه شهادت محسن روح الامينی سئوال می‌کنند، با پاسخ‌های تکان‌دهنده وی مواجه می‌شوند. پزشک وظيفه درگذشته کهريزک در آن ديدار، محل شهادت محسن روح‌الامينی را بازداشتگاه کهريزک و علت شهادت او را بر اثر شکنجه در زندان عنوان می‌کند و می‌گويد: «محسن را با وضعيت اسف‌باری بعد از شکنجه‌های جسمی شديد دو روز قبل از مرگش نزد من آورده بودند. حال جسمی او بسيار وخيم بود و امکانات پزشکی من هم بسيار محدود، ولی آنچه توانستم برای نجات وی کردم. در همان زمان بود که از سوی مسوولان کهريزک تهديد شدم که در صورت توضيح علت جراحت‌های وارده بر مجروحان کهريزک از ادامه زندگی باز خواهم ماند».

اين شهادت مرحوم پوراندرجانی در حضور اعضای کميته ويژه مجلس در حالی عنوان شده بود که مسئولان نيروی انتظامی به دروغ به کميته ويژه مجلس گفته بودند که پزشک بازداشتگاه کهريزک، ابتلای روح الامينی به مننژيت را تاييد کرده است.

ساير رسانه‌های داخلی در روزهای پس از شهادت محسن روح‌الامينی خبر داده بودند که مسئولان نيروی انتظامی بعد از بازديد از کهريزک و قبل از ارائه گزارش خود از اين بازداشتگاه به مجلس از اين پزشک وظيفه کهريزک خواسته بودند که دليل شهادت محسن روح الامينی را ابتلا به مننژيت عنوان کند. اما لازم به توضيح است که رامين پوراندرجانی حاضر به انجام اين کار نشد و به بازگويی وقايع ناگوار بازداشتگاه کهريزک برای نمايندگان ملت پرداخت. بخشی از گفته‌های شهيد پوراندرجانی که در بالا ذکر شد، يکی از مهم‌ترين بخش‌های گزارش قرائت نشده کميته ويژه مجلس هم هست که با فشار مسئولان نيروی انتظامی و قضائی و افرادی چون احمدی‌مقدم، مرتضوی و رادان تاکنون اجازه انتشار پيدا نکرده است و با مرگ مشکوک اين پزشک، بر احتمال سانسور و حذف آن بخش از اظهارات او از گزارش اصلی افزوده می‌شود. دليلی که می‌تواند انگيزه کافی برای به قتل رساندن وی را نيز فراهم کند.

خبری که از مرگ مشکوک پزشک وظيفه کهريزک منتشر شد، خبر بازداشت وی توسط نيروی انتظامی قبل از مرگش را نيز آورده بود. گفتنی است مرحوم رامين پوراندرجانی بعد از بازداشت توسط نيروی انتظامی، بارها به دوستان نزديک خود گفته بود که احتمال قتل وی به علت اطلاع از جنايت‌های کهريزک وجود دارد. او همچنين گفته بود که برای شهادت دروغ در مورد آنچه در کهريزک رخ داده است تحت فشار است اما بنابر اظهارات خانواده اين مرحوم، او قصد داشت در دادگاه بر عليه مجرمان کهريزک شهادت دهد. او اين نکته را به دوستان و خانواده خود گفته بود و به همين دليل هم نسبت به جان خود بيمناک بود.

اين پزشک وظيفه، با تمام بيمناکی از جان خود به خاطر تهديدهای صورت‌گرفته، در روز سه‌شنبه در استراحت‌گاه خود در ساختمان بهداری نيروی انتظامی فوت می‌کند و دليل مرگ وی سکته قلبی تشخيص داده می‌شود. پزشکی قانونی معمولا در مواردی که علت مرگ سکته قلبی تشخيص داده می‌شود، در صورت درخواست خانواده مرحوم، دستور کالبدشکافی را صادر می‌کند. اما اين حق از خانواده مرحوم پوراندرجانی به دلايل نامعلوم سلب می‌شود. بر خلاف عرف معمول خاکسپاری که معمولا تغسيل و تکفين در محل دفن(تبريز) صورت می‌گيرد، مراحل تغسيل و تکفين مرحوم پوراندرجانی در تهران انجام می‌شود و سپس جنازه تحت تدابير شديد امنيتی برای دفن به تبريز منتقل می‌شود. شست و شو، غسل و کفن کردن جسد اين پزشک وظيفه در تهران و دفن وی در تبريز تحت شرايط شديد امنيتی و همچنين عدم اجازه به خانواده‌اش برای کالبد شکافی جسد، از جمله موارد ابهام برانگيز اين پرونده است که نيروی انتظامی و مقامات قضايی تاکنون دلايل قابل قبولی برای آن ارائه نداده‌اند.

از ۵ آذر تا ۱۶ آذز یعنی از جهل و جنون تا دوستی و دانایی

از ۵ آذر تا ۱۶ آذز یعنی از جهل و جنون تا دوستی و دانایی

۵ آذر روز تشکیل بسیج به فرمان خمینی است کسی که جنگ را نعمت می دانست و شهوترانی با دختر شیر خوار را در کتاب تحریر الوسیله مجاز می شمرد. بسیج هم امروز سمبل جهل و جنون است. در مقابل ۱۶ آذر روز دانشجو ست و دانشجو سمبل دوستی دانش آموختن و در نتیجه دانایی است. پس از ۵ آذر تا ۱۶ آذز یعنی از جهل و جنون تا دوستی و دانایی. در همین زمان باید جنس جنبش سبز نیز مشخص شود. ما یاید از اکنون راه خود را مشخص کنیم که دوبازه یک حکومت مذهبی می خواهیم یا یک حکومت سکولار. خانمهایی که معتقد به حکومت سکولار هستند از از ۵ آذر تا ۱۶ آذز هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه روسری خود را تا حد دلخواه در تمام خیابانهای فرعی و کوحه ها در تمام شهرهای بزرگ ایران عقب خواهند زد و مردان موافق با سکولاریسم از آنها در مقابل ارازل و اوباش و مزدوران نظام محافظت خواهند کرد. از اکنون باید باید جنس جنبش سبز نیز مشخص شود.

بانوان اول مشرق زمين: از همسر رييس‌جمهور ايران تا ملكه‌ي اردن

بانوان اول مشرق زمين: از همسر رييس‌جمهور ايران تا ملكه‌ي اردن

همسر رئيس جمهور ايران ملكه ي اردن

از ۵ آذر تا ۱۶ آذرهر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه

نه روسری نه توسری
پیش به سوی تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی رهایی بخش ایران

زنان ایران به دنبال آزادی هستند. از ۵ آذر تا ۱۶ آذر



ميشل اوباما، همسر باراك اوباما و كارلا بروني، همسر نيكولا ساركوزي را مي‌توان خبرسازترين بانوان اول حال حاضر دانست. اما در اين بين، همسر روساي جمهور ايران و كشورهاي خاورنزديك در كجاي دنياي "بانوان اول جهان" ايستاده‌اند؟

ميشل اوباما ( آمريكا ) و كارلا بروني ( فرانسه )
ساليان زيادي سياست را تنها قلمرويي مردانه مي‌دانستند كه زنان حتي اجازه‌ي عبور از شعاع چند كيلومتري آن را نداشتند و حضور هيچ بانويي در گفت‌وگوهاي سياسي مردانه تاب آورده نمي‌شد. با اين حال آنها كه تاريخ خوانده‌اند، به‌خوبي مي‌دانند كه هرچند زنان حكم ممنوع الورود بودن به دنياي سياست را داشته‌اند، اما كم نبوده‌اند تصميات حساس تاريخي كه مي‌توان ردپاي پررنگ زنان را در اتخاذ آنها به خوبي مشاهده كرد: قتل اميركبير به فرمان مادر ناصرالدين شاه، آتش زدن تخت جمشيد از سوي اسكندر مقدوني كه برخي معشوقه‌ي وي را محرك آن مي‌دانند و يا ماري آنتوانت، ملكه‌ي نامدار فرانسه كه تأثيرات منفي فراواني بر لويي چهاردهم داشت و او را يكي از مقصران اصلي به راه افتادن انقلاب فرانسه مي‌دانند.
دنياي امروزي سياست با سال‌ها و قرن‌هاي گذشته، دست‌كم از نظر ميزان حضور زنان در اين قلمروي تا پيش مردانه، تفاوت‌هاي چشمگيري داشته است: ميشل اوباما، در زمان مبارزات انتخاباتي همسرش، در چندين مورد به جاي او سخنراني مي‌كند و سرانجام نيز به عنوان نخستين بانوي اول سياه‌پوست آمريكا قدم به كاخ سفيد مي‌گذارد.

پرنسس دايانا، همسر پيشين پرنس چارلز وليعهد بريتانيا، به چهره‌ا‌ي فراملي بدل مي‌شود؛ تا آن اندازه محبوب كه مراسم خاكسپاري‌اش در صف پربيننده‌ترين برنامه‌هاي تلويزيوني جهان قرار مي‌گيرد. اما در اين ميان، بانوان اول كشورهاي شرقي و به خصوص خاورميانه در كجاي دنياي سياست ايستاده‌اند؟ اين منطقه از جهان همواره در تيررس خبري قرار داشته است و روند آنچه كه اين روزها در خاك كشورهاي آن رقم مي‌خورد، باعث شده تا هم‌اكنون بيشتر از گذشته توجه عمومي را به خود جلب ‌كند.





تصويري از پرنسس دايانا در سال ۱۹۹۵. دايانا يكي از محبوب‌ترين اعضاي خانواده‌ي سلطنتي در بريتانيا بود

اين بار اما به سراغ زناني رفته‌ايم كه پشت سر دولتمردان اين كشورها ايستاده‌اند و در برخي موارد كمتر نامي از آنها برده مي‌شود؛ بانوان اول شرقي كه خواه زير سايه‌ي پررنگ همسرانشان قرار گرفته‌اند و خواه چنان مستقل بوده‌اند كه چهره‌اشان براي مردمان غرب كره‌ي زمين شناخته‌ شده‌تر از مردانشان است.


هيرو ابراهيم احمد ( عراق )

بانويي مسن و غير محجبه كه ۲۹ سال پيش با جلال طالباني ازدواج كرد و بيشتر هم تمايل دارد زير سايه‌ي همسر قرار بگيرد. همين امر هم دليلي است كه موجود نبودن عكس‌هايي از وي را توجيه مي‌كند. هيرو ابراهيم احمد تنها يك بار تيتر خبر رسانه‌هاي جهان شد و آن نيز به ماه مه سال ۲۰۰۸ باز مي‌گردد، زماني كه سوءقصدي به جان بانوي اول عراق صورت گرفت.

در آن زمان همسر رييس‌جمهور عراق قصد حضور در مراسمي فرهنگي را در پايتخت اين كشور داشت كه بمبي در نزديكي خودروي وي منفجر شد. در اين حادثه به وي آسيبي نرسيد اما چهار محافظ وي زخمي شدند.

جلال طالباني از طريق پدر همسرش با وي آشنا شد. پدر هيرو ابراهيم احمد نويسنده‌اي كرد بود كه در هنگام تشكيل "اتحاديه‌ي مهيني كردستان" از سوي جلال طالباني از وي حمايت كرد.

آمنه اردوغان ( تركيه )

آمنه اسم چندان نادري در تركيه به شمار نمي‌آيد و زنان زيادي هستند كه والدينشان در بدو تولد نام مادر پيامبر اسلام را براي آنها برگزيده‌اند. اما تركيه سال‌ها بود كه آمنه‌اي همچون "آمنه اردوغان" را تجربه نكرده بود. اين زن ۵۴ ساله كه در سال ۱۹۷۸ با رجب طيب اردوغان ازدواج كرده، محجبه است و "توربان" به سر مي‌كند. آن هم در كشوري كه تاريخش نام فردي همچون آتاتورك را در خود ثبت كرده و مسئله‌ي حجاب همواره موضوعي بحث‌برانگيز در آن به شمار مي‌رود.

از آمنه اردوغان در بسياري از كشورها استقبال مي‌شود، به جز در زادگاهش. محجبه بودن خانم اردوغان براي احمد نجدت سزر، رييس‌جمهور سكولار پيشين تركيه، تا آن اندازه غير قابل تحمل بود كه از او براي هيچ مراسمي دعوت به عمل نياورد.

البته امروزه با به روي كار آمدن عبدالله گل به سمت رياست جمهوري تركيه، كار براي آمنه اردوغان راحت‌تر شده است، زيرا خيرالنسا گل نيز جزو بانوان محجبه‌ي اين كشور محسوب مي‌شود.


اسما اسد ( سوريه )

زماني كه بشار اسد بر صندلي رياست‌جمهوري سوريه نشست، همسر وي با شلوار جين و تي‌شرت سفرهاي اكتشافي خود را به گوشه و كنار سرزميني كه همسرش اينك مقام اول سياسي در آن را بر عهده داشت، آغاز كرد.


اين بانوي ۳۳ ساله متولد شهر لندن است و پدرش يكي از متخصصان به‌نام سوري در زمينه‌ي قلب محسوب مي‌شود. اسما اسد در رشته‌ي علوم كامپيوتري و ادبيات فرانسه از دانشگاهي در برتانيا فارغ‌التحصيل شد و تنها عشق به همسرش بشار اسد بود كه باعث شد اين زن تحصيلكرده و زيباي عرب به زادگاه والدينش بازگردد. او در سال ۲۰۰۱ نخستين سازمان غير دولتي (NGO) را در سوريه تأسيس كرد.


ملكه رانيا ( اردن )

رانيا ال‌ ياسين را مي‌توان بدون ترديد ستاره‌ي بانوان اول كشورهاي مشرق زمين دانست. زني زيبا و جذاب، با اعتماد به نفس، تحصيلكرده و مسلط به زبان انگليسي كه تاكنون چندين بار مهمان ويژه‌ي برنامه‌هاي تلويزيوني مشهور آمريكا، از جمله "اپرا وينفري" بوده است.

رانيا در روز ۳۱ آگوست سال ۱۹۷۰ در خانواده‌اي فلسطيني‌تبار و با تحصيلات عالي در شهر كويت به دنيا آمد. وي فارغ‌التحصيل رشته‌ي بازرگاني از دانشگاه آمريكايي شهر قاهره است. رانيا در سن ۲۳ سالگي در مراسم شامي با ملك عبدالله، پادشاه كنوني اردن آشنا شد كه اين آشنايي سرانجام به ازدواج اين دو با يكديگر ختم شد.

ملكه رانيا علاوه بر داشتن يك وبسايت شخصي، داراي يك صفحه‌ي اختصاصي در سايت يوتوب نيز هست و تا كنون در فعاليت‌هاي اجتماعي بين‌المللي شركت داشته است. تلاش‌هاي ملكه‌ي اردن در راه احقاق حقوق زنان عرب باعث مخالفت‌ با وي و همچنين دشمن‌تراشي‌ از سوي مسلمانان افراطي براي او شده است.



وفا سليمان ( لبنان )

زماني كه وفا سليمان در سال ۱۹۷۳ با همسرش ميشل سليمان آشنا شد، به هيچ‌وجه گمان نمي‌كرد كه روزي در جايگاه بانوي اول لبنان بنشيند، زيرا در آن زمان ميشل سليمان تازه از دانشگاه نظامي فارغ‌التحصيل شده بود.

از همين رو نيز اين بانوي ۵۷ ساله از همان ابتدا بر روي پاي خود ايستاد و با اتمام تحصيلاتش در رشته‌ي علوم تربيتي شغل معلمي را براي خود برگزيد. وي سپس به عنوان متخصص امور تربيتي در وزارت آموزش و پرورش لبنان مشغول فعاليت شد كه پس از ارتقاي درجه‌ي همسرش به رياست ارتش اين كشور از شغل خود كناره گرفت.

اما مرتبه‌ي بالاي سياسي ميشل سليمان باعث نشد تا همسر وي به خانه‌نشيني روي آورد. وفا سليمان كه خود مادر سه فرزند به شمار مي‌رود، فعاليت‌هاي اجتماعي در زمينه‌ي حقوق كودكان و زنان را در پيش گرفت و توجه خود را بيش از پيش به امور آموزشي معطوف كرد.

امينه عباس ( فلسطين )

همسران رهبران فلسطيني را مي‌توان تنها سايه‌هاي مردانشان دانست؛ زناني كه به ندرت در اجتماع ظاهر مي‌شوند و در معدود دفعات حضورشان نيز همواره در چند قدمي همسرانشان بوده‌اند. امينه عباس، همسر محمود عباس، رييس تشكيلات خودگردان فلسطين به اين دسته تعلق دارد. او نمونه‌ي كاملا متضاد همسر ياسر عرفات به شمار مي‌رود.


در حالي‌كه همسر عرفات بيش از همه به دليل تمايل به زندگي مجلل و لوكس و مسافرت‌هاي خارج از كشور چهره‌ي شناخته شده‌اي براي رسانه‌ها محسوب مي‌شود، امينه عباس، زني است كه جزييات فراواني از وي در دسترس نيست. از زمان روي كار آمدن محمود عباس، تنها عكس‌هاي اندكي از همسر وي منتشر شده‌اند كه بانويي محجبه را نشان مي‌دهند كه هيچ‌گاه در سفرهاي برون مرزي همسرش را همراهي نكرده است.



آخرين حضور اجتماعي قابل توجه امينه عباس به ماه نوامبر سال گذشته‌ي ميلادي باز مي‌گردد؛ زماني كه بانوان اول كشورهاي عربي در ابوظبي گرد هم آمدند تا براي پيشبرد حقوق زنان با يكديگر گفتگو كنند.



در زندگي‌نامه‌ي محمود عباس آمده است كه او سه فرزند پسر دارد و بزرگترين فرزندش سال‌ها پيش بر اثر نارسايي قلبي درگذشته است.

اعظم السادات فراحي ( ايران )


لفظ بانوي اول در زبان سياسي ايران لفظ رايجي نيست و وجود چنين بانويي در روند كنوني سياسي كشور تصور غريبي است. پس از انقلاب اسلامي، همسران دولتمردان ايران همگي زناني بوده‌اند كه ايستادن در سايه‌ي مردانشان را ترجيح داده‌اند و هيچ‌كدام فعاليت جدي چه در عرصه‌ي سياسي و چه در عرصه‌هاي اجتماعي نداشته‌اند. تصاوير اندكي از آنها نيز منتشر شده و اطلاعات دقيقي هم از زندگي‌نامه‌ي آنان در دسترس نيست.



اعظم السادات فراحي، همسر محمود احمدي‌نژاد است كه تا كنون تنها دو بار همراه همسرش عازم سفر برون مرزي شده كه هر دوي آنها در سال ۱۳۸۷ و به مقصد تركيه و كشور آفريقايي كومور بوده است. تا كنون خانم فراحي يك بار نسبت به وقايع سياسي عكس‌العمل نشان داده است كه آن نيز به نامه‌اي باز مي‌گردد كه وي سال گذشته خطاب به سوزان مبارك، همسر رييس‌جمهور مصر نوشت.

اين نامه به مناسبت حوادث اخير نوار غزه نوشته شده و در آن آمده بود: « سركار خانم سوزان مبارك همسر رئيس‌جمهوري مصر، در شرايطي كه معمولاً همسران روساي جمهوري مسوول خيريه‌ها مي‌شوند و با مردم مستمند و بيمار همدردي مي‌كنند، چطور است كه در اين حادثه عظيم كه همه ملت‌ها به خروش آمده‌اند، شاهد سكوت يا بي‌تفاوتي بعضي از آنها هستيم؟ شما مي‌دانيد فرصت خدمت به مردم و به‌خصوص ستمديدگان، يك هديه و توفيق الهي است و اگر فرصت‌سوزي شود، غضب الهي را به دنبال خواهد داشت.»


زينت كرزي ( افغانستان)


بانوي اول افغانستان، زني تحصيلكرده است كه در سال ۱۹۹۹ با حامد كرزاي، رييس‌جمهور اين كشور ازدواج كرد. زينت كرزاي متولد شهر قندهار است و در رشته‌ي پزشكي زنان از دانشگاه كابل فارغ‌التحصيل شده است. او چندين سال در بيمارستاني در پاكستان مشغول به كار بوده اما پس از ازدواج با حامد كرزاي فعاليت بيرون از خانه را كنار گذاشته است.

خانم كرزاي در سال ۲۰۰۴ و در زمان رياست‌جمهوري محمد خاتمي سفري به ايران داشت و در پي آن يك سال بعد ميزبان زهره صادقي، همسر محمد خاتمي شد. اين ديدار يكي از معدود موقعيت‌هايي بود كه براي نخستين بار تصاويري از خانم كرزاي در رسانه‌هاي افغانستان منتشر شد.


حامد كرزاي و همسرش ۱۶ سال با يكديگر اختلاف سن دارند و در سال ۲۰۰۷ صاحب نخستين فرزندشان شدند؛ پسري به نام ميرويس، نام يكي از شاهان پيشين افغانستان.


سوزان مبارك ( مصر )



همسر رييس‌جمهور مصر را مي‌توان در زمره‌ي زناني دانست كه فعاليت‌هاي خيريه در صدر اولويت‌هاي كاريشان قرار دارد. ليست مؤسساتي كه توسط سوزان مبارك اداره مي‌شوند يا اينكه او در آنها سهمي دارد، طولاني است. براي اين بانوي سالخورده حضور در برنامه‌ي كودك به همراه لارا بوش، بانوي اول پيشين آمريكا و كتابخواني براي بچه‌ها با هدف تشويق آنها به مطالعه، كاري خارج از قاعده نيست.

خانم مبارك در سال ۱۹۴۱ از مادري پرستار اهل كشور ولز و پدري مصري و پزشك متولد شده و در دانشگاه آمريكايي قاهره در رشته‌ي علوم سياسي و علوم اجتماعي تحصيل كرده است. او دو پسر دارد كه تنها آنها او را "مامان" صدا نمي‌زنند، زيرا رسانه‌هاي كشور مصر هم بيشتر با عنوان "مامان سوزان" از بانوي اول اين كشور ياد مي‌كنند.


سارا نتانياهو ( اسرائيل )


سارا نتانياهو زني است كه هرچند عنوان بانوي اول اسرائيل را با خود يدك مي‌كشد، اما در برخي موارد همسرش ترجيح داده است تا از حضور وي در مراسم‌ رسمي چشم‌پوشي كند. مستخدمان و كاركنان منزل نخست‌وزير اسرائيل از صحنه‌هاي مرافعه، حسادت‌هاي زنانه يا تحقير كردن زيردستان توسط اين بانوي ۵۱ ساله ياد مي‌كنند.

از دوره‌ي نخست به روي كار آمدن نتانياهو، اين امر براي رسانه‌‌هاي اين كشور نيز روشن شد كه همسر وي را نمي‌توان در زمر‌ه‌ي زنان با اعتماد به نفس دانست. بنيامين نتانياهو تقريبا در تمامي مبارزات انتخاباتي خود در ابتداي سال جاري ميلادي بدون همسرش در اجتماع حاضر مي‌شد.

در هنگام سفر بنيامين نتانياهو به واشنگتن، مشاوران سياسي وي سخت براي برآورده كردن درخواست سارا نتانياهو تلاش مي‌كردند كه مايل بود با ميشل اوباما ديدار كند. هرچند دست آخر خانم اوباما رفتن به يك مراسم باله در نيويورك را به برگزاري اين ديدار ترجيح داد.


از زمان شروع دوره‌ي دوم رياست جمهوري نتانياهو، همسر وي سعي كرده است تا جنبه‌ي ديگري از خود را به نمايش بگذارد. او فعاليت‌هايش را بيش از همه بر روي شغلش كه روانشناسي كودك در اداره‌ي شهري اورشليم است، متمركز كرده است. اين بار بانوي اول اسرائيل مشغله‌هاي شغلي‌اش را دليل عدم همراهي همسرش در سفر اخير اروپايي وي ذكر كرده است.


از ۵ آذر تا ۱۶ آذرهر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه

نه روسری نه توسری
پیش به سوی تشکیل ارتش ۲۰ میلیونی رهایی بخش ایران



۱۶ آذر را همه می دانند که باید در خیابانها باشیم. زمان مناسب ساعت ۴ بعد از ظهر است زیرا ادارات تعطیل می شود ولی ۵ آذر را فراموش نکنیم. پنج آذر سالروز تشکیل بسیج است به طور حتم نظام چماقدارانش را در خیابانها از صبح به نمایش خواهد گذاشت. ۵ بعد از ظهر نوبت مردم است. در تمام خیابانهای اصلی ماشینها بوق خواهند زد و در تمام خیابانهای فرعی و کوچه ها خانمهایی که مخالف حجاب اجباری هستند روسری های خود را برای دقایقی از سر بر خواهند داشت و شعار خواهند داد نه روسری نه توسری. این حرکت از ه آذر تا ۱۶ آذر هر روز به مدت ۱۵ دقیقه ادامه خواهد داشت اگر شعار دیگری داه نشود بهتر است زیرا فقط بازداشت شدگان احتمالی را بی حجاب می شناسند نه اقدام کننده بر علیه امنیت ملی. این متن را حتما در وبلاگ خود قرار دهید و برای سایر دوستانتان ای میل کنید و دوباره در بالاترین قرار دهید. باید به نظام بفهمانیم در دنیای امروز دیگر زرورگویی معنایی ندارد و ارتش بیست میلیونی تشکیل شده اما نه برای فرمانبرداری از ملایان بلکه برای رهایی ایران از شر ملایان و تفکرات خرافی آنان. تجمعات باید در تمام نقاط شهر و نزدیکترین مکان به منازل افراد باشد تا در صورت تهدید افراد بتوانند به خانه خود پناه ببرند. در ضمن نظام نیز قادر نخواهد بود همه شهر را پوشش دهد