۱۳۸۸ دی ۵, شنبه

زنده باد ایران زنده باد آزادی

زنده باد ایران زنده باد آزادی

انگاری چشم خدا کوره،،

در کنسرت ابی در شهر مالمو 13 دسامبر 2009 خواننده ای به نام شمیم ترانه ای با نام اتل متل توتوله خواند انگاری چشم خدا کوره،، این خواننده خوش صدا و زیبا را ابی برای اولین بار به مردم سوئد معرفی کرد

۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه

خانم عبادی منتظری پدر شما تنها نیست

خانم عبادی منتظری پدر شما تنها نیست

خانم شیرین عبادی شما در پیام احساسی خود منتظری را پدر خود معرفی کردید باید بدانید او پدر همه ایران است. با آن اصل کثیف ولایت وقیح که بنیان گذاشت مادر ایران را تجاوز کرد!! همه به گونه ای صحبت می کنند که گویی قبل از سال ۶۸ ایران بهشت بوده. گویی عکس منتظری را در کنار یاسر عرفات همان برادر کثیف صدام ندیدند. هر آدم با شعوری می فهمید خمینی یک‌آدم کش کثیف است این مرجع مثلا عالیقدر شما چگونه تا ۱۰ سال این موضوع را نفهمید؟ دست از فراموشی تاریخی بردارید

ویدیویی دردناک‌ از بی فرهنگی مردم ایران در زمان انقلاب

ویدیویی دردناک‌ از بی فرهنگی مردم ایران در زمان انقلاب

انقلا بیون مسلمان یک‌زن تن فروش را سوزانده اند و جسد سوخته او را بی شرمانه با وقاحت تمام بر روی دوش خود می گردانند. دو مرد تنومند یک‌ پیر زن را که گفته می شود مستخدم شاه بوده در شهر دوان دوان می گردانند. بنی صدر پشت دست خمینی را می بوسد. آیا لیاقت مردم آن زمان کسی بیش از خمینی خونخوار بود؟


۱۳۸۸ دی ۱, سه‌شنبه

پاسخی به دزدی سرود ای ایران توسط محمود احمدی نژاد

پاسخی به دزدی سرود ای ایران توسط محمود احمدی نژاد

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه

دزدی هیزی تجاوز و قتل

شغل بسیجیان لباس شخصی ها و پاسداران حامی محمود نور کله علی خامنه ای : دزدی هیزی تجاوز و قتل

۱۳۸۸ آذر ۲۸, شنبه

دزدی و هیزی دو شغل حامیان احمدی نژاد و پیروان خامنه ای



دزدی و هیزی دو شغل حامیان احمدی نژاد و پیروان خامنه ای

از قدیم گفته اند دو شغل عیب است یکی دزدی و دیگری هیزی. حامیان احمدی نژاد و پیروان خامنه ای هر دو به این شغلها استغال دارند. به غیر از دزدی از بیت المال دزدی آرای ملت را همه دیدند. بعد از دزدی هم هیزی را به زشت ترین شکل ممکن از آنها دیدیم یعنی تجاوز دسته جمعی به دختران و پسران مسلمان ایرانی در بازداشتگاه های کهریزک و شیراز. اگر در فامیل شما افرادی طرفدار این نامردان هستند آنها را طرد کنید و بدانید که ناموس شما از این افراد آسیب خواهد دید. کافی است به آنها از بالا دستور برسد که باید فرزند شما دستگیر شود. او را دستگیر خواهند کرد به بازداشتگاه خواهند برد و در اختیار کسانی قرار خواهند داد که شغلشان تجاوز است. اگر آن متجاوز همین اقوام شما نباشد

مقایسه حسینیه هاو تکیه ها و بار

در هر دو آواز می خوانند. در هر دو موسیقی نواخته می شود. در هر دو خوانند در بیشتر مواقع مست است. در بار با آواز می رقصند در تکیه و حسینیه سینه و زنجیر می زنند. هر دو برای سرگرمی است. در بار مشروب می نوشند در تکیه ها چای. در بار زحمت و سود برای صاحب بار است و لی در تکیه و حسینیه زحمت برای مردم و سود برای آخوندها و مداحان است. در بار می خندند و در تکیه به ظاهر گریه می کنند. در تکیه و حسینیه زنان تماشاچی هستند ولی در بار زنان هم همراه هستند

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه

حوریان سکسی بهشتی آماده باشید!

ای حوریان زیبا روی سکسی حشری بهشتی آماده باشید و خوش باشید امام حسین و ۷۲ یارش تا چند روز دیگر توسط پسر عمویش یزید نزد شما فرستاده می شود. خود را آماده کنید و از وجود مبارک ایشان و همراهانشان لذت ببرید.







در این محرم بسیجیان واقعا عزادارند

در این محرم بسیجیان واقعا عزادارند
آنها نمی توانند در محله خوشان عرض اندام کنند باید به محله های ناشناس بروند. آن هم شب هنگام. آن هم نه در بین قشری مانند دانش جویان که رعایت برخی نکات را می کنند. به جاهایی باید بروند که هر لحظه امکان پایین کشیدن شلوارشان توسط مردم وجود دارد. آن هم شب در محله های غریب. رسیدن ماه محرم را به توله سگهای علی شیره ای تسلیت می گوییم. هر محله برای این توله سگان حکم کهریزک را خواهد داشت و باید تقاس کهریزک‌ را در این محرم پس بدهند. عزاداریشان قبول علی شیره ای انشاشیطان

بزرگترين فدائيان ملا ها هميشه چاقوکش های عرقخور، قمارخانه دار ها و حتا... بوده اند.

بزرگترين فدائيان ملا ها هميشه چاقوکش های عرقخور، قمارخانه دار ها و حتا... بوده اند. من خود شاهد بودم که خمينی برای مخالفت با حق برابری زنان، تقسيم اراضی و برداشتن قانون سوگند به قرآن و ديگر اصلاحات اجتماعی پادشاه فقيد، در نخستين قدرت نمايی خود دلالان محبت، چاقوکشان و قاچاق فروشان و باجخور های دروازه غار را به خيابانهای تهران کشيد...

به تکلیف سعد وقاص دین اسلام را قبول کردیم. نظر به وعده های او بایستی در هر دو عالم به شادی و شاهی بوده باشیم... از هجرت تا این زمان به ایرانیان مصیبت هایی رسیده است که در هیچ یک از صفحات دنیا، خلق بدان گونه مصائب گرفتار نگردیده است... اين ناقص فهمان از طفوليت تا امروز به چپاول نمودن اهالی بيچاره ايران معتاد شده اند و به همين طورها شرف و مکنت ملت را گرفته به خرقه خز و رشمه طلا داده اند ...
.......................................................................

سرآغازی برای اين بخش
پيش از آغاز اين بخش از نوشته، اين کوته بياورم از آنجا که نگارنده اين سری از نوشته های خود را به شکل کتابی در خواهم آورد که برای دوستداران تاريخ و ادب نيز سودمند افتد، از اينروی دانسته خود را در يک بحث خشک بر سر سکولاريسم بندی نکرده و هر جا که بايسته ببينم، مسائل ديگری را هم در ميانه اين بحث خواهم آورد. امری که ممکن است کسانی را بدين پندار نادرست بکشاند که من از بحث اصلی خارج گذشته و آشفته نويسی کرده ام که به هيچ وجه درست نيست.

گذشته از آن، اصولآ روش من در نوشتن، روشی ويژه ی خودم می باشد. شيوه ای ظاهرآ بی نظم که به سبک ديگر نويسندگان گرامی هم ميهن هيچ شباهتی ندارد. اما از آنجايی که نگارنده هيچ پديده و کنش و رخدادی را مجرد و کاملآ جدای از ديگر پديده ها و کنش ها و دگرگشت ها نمی دانم، آگاهانه اين سياق را برگزيده ام.

هرکسی هم که نوشته های مرا خوب پی گيرد، در خواهد يافت که اين نه بی نظمی، بلکه خود يک «نظم بسيار گسترده» است. شيوه ای که هر امری را با عوامل دخيل در آن و با فراچشم داشت چگونگی روند آن مورد بررسی قرار می دهد. يعنی هم به گونه ی ديالکتيکی يا توجه به«وحدت اضداد» و هم به شکل کرونولوژيکال يا«به توالی» که بتازگی آنرا (زﻣﺎن ﻣﺤﻮر) هم می نامند.

برای مثال، نگارنده استقرار جمهوری اسلامی را نه يک رخداد اتفاقی می دانم، نه رخدادی صرفآ سياسی، نه اتفاقی فقط تاريخی و نه حتا صرفآ مذهبی و نه اصولآ بی ارتباط حتا با مثلآ "ضد خود" که ظاهرآ بايد کمونيسم يا آتائيسم باشد. چرا که باور دارم حتا آتائيسم سبک ايرانی هم خود يک پندار مذهبی است. با چنين نگرشی هم بود که ده ـ دوازده سال پيش در مقاله «کمونيسم ايرانی همان حزب الله است» نوشتم که نزديک ترين قوم و خويش انديشه ای ملا ها در ايران، کمونيست های ما هستند.

البته روشن است که خوشبختانه ما کمونيست های بسيار خردمند و آگاهی هم داريم. با اينهمه کمونيسم سنتی و تاريخی ايرانی در کليت خود، برادر خونی همين آخونديسم ايرانی است. چرا که به دليل کارکرد مذهبی«کارگاه انديشه ی ايرانی»، اين کارخانه فقط «محصولات مذهبی» توليد می کند. هر مواد اوليه و خميری هم که وارد اين کارگاه شود، به شکل «کالايی مذهبی» از خط توليد آن بيرون خواهد آمد. همين است که برداشت بسياری از مردم ما حتا از فلسفه های زمينی و عقلی هم، ناخودآگاه برداشتی متافيزيکی و نقلی و امام زمانی است.

کما اينکه به سبب کار های نابخردانه و يا آگاهانه اما خيانکارانه حزب توده و بخش بزرگی از فدائيان، نگارنده سهم اين دو تشکيلات در آماده سازی زمينه های انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی را به تنهايی از سهم "تمام حوزه های علميه روی هم" نيز بيشتر می دانم. همچنان که پس از استقرار اين رژيم هم سهم توده ـ اکثريت در تثبيت پايه های آن، به تنهايی از سهم همه ی ملا ها بيشتر بود. کار هايی همه ننگين و ضد مردمی که بسياری از هم نسل های من هم شاهد آن بوده و پی آمد های فاجعه بار آن برای مردم ما را هم به چشم خود ديده اند.

پس از زاويه ی نگاه من، هر يک از عواملی که برشمردم، يعنی فرهنگی، تاريخی، مذهبی، سياسی و بسياری ديگر از عوامل و بويژه نحله های فکری ظاهرآ روشنفکری اما به شدت ضد ايرانی و ويرانگر در يک مسيل به هم پيوسته و با براه انداختن سيلی بنيان کن، نظم و ترتيب تمام سامانه های کهن فرهنگی، اجتماعی، سياسی، تاريخی، اقتصادی و حتا شيرازه بومی خانوادگی ما را بدست مشتی اَجامِره فرهنگ ستيز و جانی و دزد ويران ساخته و ما را بدين خاکسترنشينی نشاندند. از اينروی هم از ديد من، چون در ميان ما همه چيز به هم ارتباط داشته و در چگونه باشی همديگر بسيار نقش دارند، بدين سبب هم بايد با هم بررسی شوند.
...............................................................

«يک کلمه»، نخستين سند رسمی قانون و سکولاريسم خواهی

يک و نيم سده پيش از اين که میرزا یوسف خان مستشار الدوله رساله «یک کلمه» ی خود را در پاريس منتشر ساخت، همه ی انديشمندان آن روزگار ايران که شمارشان هم از شمار انگشتان دو دست فراتر نمی رفت، ساده انگارانه پنداشتند که او به چه کشف بزرگی دست يافته. زيرا که وی، با آوردن استدلال هايی بسيار کودکانه ـ البته با سطح آگاهی های امروزين ما ـ، تمامی آزادی و پيشرفت و امنيت و نيک بختی موجود در فرنگستان ـ غرب ـ را از «وجود قانون» پنداشته و تنها دليل همه ی سيه روزی های آنروز ايران را هم از «نبود قانون» دانسته بود.

نخبگان اندک شمار آن زمان هم آن مرد خوب و آگاه و دلسوز به حال ميهن را بدين سبب کاشفی بزرگ و بی همتا پنداشتند که طفلکی ها خود می ديدند که در آن ظلمتکده هيچ قاعده و قانون مدونی وجود ندارد که بتوان بر اساس آن برای پيشرفت مـُلک و ملت، طرح هايی بزرگ و اساسی ريخت و به اجرا درآورد.

زيرا که در ايران آن روزگار هم درست بسان امروز که سرنوشت مملکت و بود و نبود «امت» به اراده ی فقيهانه ی يک تن بستگی دارد، يک سلطان بود و يک مملکت و يک«رعيت». رعيت نگونبختی که سلطان صاحبقران هم او را بسان همين فقيه دستاربند که صغير می شمارد، در حد چهارپايان فاقد شعور و اختيار بحساب می آورد (وه که چه پيشرفتی کرده ايم ما در اين دو سده!).

سرنوشت هر کس و هر چيزی هم به اشارت انگشت يا به فرمان همان سلطان رقم می خورد. فرمان هايی که البته بيشتر هم زبانی بود و نه مکتوب. بگونه ای که از پاپتی رفتن کربلايی حسن از ممقان تا به خراسان تا فروش گاو حاج عمران در سيستان، از تجديد فراشُ ششم ميرزا کاظم خان در خوزستان تا بيگاری گرفتن از درازگوش سيد جعفر در لارستان و خلاصه هر آنچه که در ايران بايد بشود و نشود، همه و همه به ميل و اراده ی ملوکانه ی همان يک تن بستگی داشت.

آنهم موجودی تن آسای، سفله پرور، عياش و ولنگار که با همه ی ضعف های شخصيتی که داشت، رجال دربار و آستان بوسان درگاهش، يک قطار نام و لقب و عنوان بدو بخشيده و وی را «خاقان ولى نعمت خلدالله ملكه و سلطانه، اعليحضرت همايون اعلا مرتبت قدرقدرت قوی شوکت، ناصرالدين شاه قاجار، پادشاه با فر و جاه و منزلت ممالک محروسه ايران» می خواندند.

مشتی روبه صفت «بی مرام» فاقد شخصيت و غرور هم که در هر دوره ای از تاريخ ايران، وجود نحس آنها را هم در پيرامون «ارباب قدرت» می توان ديد، برای نزديکی به آستان وی، در نامه نگاری های خود اصلآ آن مرد قجری را «قبله ی عالم»، «سلطان بَر و بحر»، سايه ی خداوند بروی زمين «ظل الله» و شريک پروردگار می خواندند. چرا که (اين مگسان گرد شيرينی)، تنها در پی سودجويی هستند و از اينروی هم هميشه ستايشگران دارندگان زر و زور، حال اين «صاحب قدرت و مال» هر بی سر و پايی که می خواهد باشد.

صد البته که ويرانگر و سازنده بودن فرامين آن مرد هم، بستگی تام و تمام به کارکرد مزاج ملوکانه و به ميزان حظ ذات اقدس شهرياری وی در اندرونی و حرم خود در شب پيش از صدور فرمان داشت. بسيار هم روشن است که حظ بردن از هماغوشی با دختران نابالغ رعيت بيچاره که چند صد تن از کودکان معصوم اش اسباب عيش آن مرد بی معرفت بودند و اسير حرم آن حرامی.

مستشارالدوله بيچاره هم درست در چنان روزگار پر از ننگ و ادبار ايران است که بدنبال راه چاره ای می گردد. با مطالعه ای در اندازه دانش خود و امکانات آن زمان خويشتن هم سرانجام با ساده دلی بدين نتيجه می رسد که تمام بدبختی های مُلک و ملت از «نبود قانون» است. از اينروی هم نشسته و با خون جگر، با تطبيق قانون اساسی فرانسه با احکام شريعت، رساله «يک کلمه» خود را تدوين نموده و آنرا منتشر می سازد. آنهم با ترس و لرز از ملايان و به سياقی که نشان دهد اين قانون مورد نظر او، ابدآ هم با اصول دين اسلام در تضاد نمی باشد.

چند سال پس از انتشار يک کلمه هم در نامه ای که برای مظفرالدين ميرزای وليعهد می فرستد که آنرا به دست پدر تاجدار خود برساند، پس از آوردن درد و اندوه خود بخاطر شکوه و شوکت از دسته رفته ايران باستانی، در نکوهش بی کفايتی همان رجال بی مرام و روبه صفت و سفله ی دربار، با سوز جگر خطاب به ناصرالدين شاه قاجار می نويسد:

«... با اين حال اشتباه وزرا و درباريان دولت، از حيز امکان و قدرت انسان به طور يقين خارج است که بتوان عظمت و اقتدار سلطنت قديمه ايران را در اين دور زمان مجددا به وسايل نياکان خود در خارجه و داخله مملکت نگاهداری و حفظ نمود. به خاکپای اقدست قسم، که ما ايرانيان را توتيای چشم است، آنان که عرض و جسارت می نمايند که اداره وزارتخانه های حاليه ابدا عيب و نقص ندارد و محتاج به تغييرات نيست، حرفی است بيمغز، زلالی است تلخ و قولی است نامسموع. اين ناقص فهمان از طفوليت تا امروز به چپاول نمودن اهالی بيچاره ايران معتاد شده اند و به همين طورها شرف و مکنت ملت را گرفته به خرقه خز و رشمه طلا داده اند و به اين حرفها که علما خيرخواه دولت و پادشاه است و ولايت نظم و رعيت آسوده و نوکر دعاگو و قشون حاضر، خود را مادام العمر از مسئوليت دولت خارج می دانند...

او چند سال پيش از نوشتن نامه به شاه قاجار هم، در تمجيد از قانون رساله خود را اينگونه آغاز کرده بود که:«... يك كلمه كه جميع انتظامات فرنگستان در آن مندرج است، «كتاب قانون» است كه جميع شرايط و انتظامات معمول بها كه به امور دنيويه تعلق دارد در آن محرر و مسطور است، و دولت و امت، معاً، كفيل بقاى آن است. چنان كه هيچ فردى از سكنه فرانسه يا انگليس يا نمسه (آلمان) يا پروس (اتريش) مطلق التصرف نيست. يعنى در هيچ كارى كه متعلق به امور محاكمه و مرافعه و سياست و امثال آن باشد، به هواى نفس خود عمل نمى تواند كرد.

چندی پس از انتشار رساله «يک کلمه»، ميرزا ملکم خان هم زير تأثير همان نگرش ساده است که شروع به انتشار «روزنامه قانون» در لندن نموده و همان ديدگاه را تبليغ می کند که: «برای استخلاص ايران از اين گرداب مذلت، راهى جز استقرار قانون نيست». نشريه ای که هم اينک چهل و يک شماره از آن در کتابخانه ملی موجود است و برای شناخت سير انديشه در ايران سده ی هژده و نوزده ميلادی، اسناد تاريخی بسيار ارزشمندی محسوب می شوند. خوشبختانه نسخ هايی از آنها هم اينک در خارج از کشور و در «کتابخانه مطالعات ايرانی» لندن نيز موجود می باشد و من خود چند شماره از«قانون» را در همان شهر مشاهده و مطالعه کرده ام.

البته در تاريخ بيداری، ناظم الاسلام ادعا می کند که گويا مستشارالدوله انتشار يک کلمه خود را مديون ملکم خان باشد: «(مستشارالدوله) چون سبب ترقيات فرانسه و تنزلات ايران را از ملکم پرسيد، ملکم چنين جواب داد که بنيان و اصول نظم فرانسه يک کلمه است و همه ترقيات نتيجه همان يک کلمه و آن يک کلمه، که جميع انتظامات و ترقيات فرانسه در آن مندرج است، کتاب قانون است».

ليکن با توجه به تاريخ انتشار «روزنامه قانون» که نخستین شماره آن در اول رجب سال يکهزار و سيصد و هفت هجری قمری منتشر شده، اين ادعای ناظم الاسلام درست به نظر نمی رسد. چرا که اين تاريخ، درست بيست سال پس از انتشار «يک کلمه» می باشد. تا پيش از انتشار «روزنامه قانون» و تبليغ برای قانون نويسی در آن هم از سوی ملکم خان، نوشته ی دگری در دست نيست که نشان دهد او بگونه ی جدی به قانون و قانونگرايی و بويژه «حقوق مردم» اشاره کرده باشد. پس بر اساس اسناد موجود، ملکم آنگاه به قانون چسبيده که مستشارالدوله رساله ی خود را انتشار داده.

نانوشته نماند که گر چه همانگونه که اشاره کردم، مستشارالدوله درک ژرف و درستی از شهريگری غرب نداشته، با اينهمه به زمان خود آن مرد را بايد يکی از آگاه ترين و دلسوز ترين انديشمندان آنروزگار ايران بشمار آورد. همچنين دومين روشنفکر ايرانی پس از ميرزا فتحعلی آخوند زاده که هم جدايی مذهب از دولت «سکولاريسم» را خوب می شناخته و هم اينکه به سختی بدان باور داشته.

زيرا او با اينکه در ظاهر، وارون ميرزا فتحعلی خان، آيين اسلام را در تضاد با دموکراسی ندانسته، ليکن در همان رساله به روشنی آورده است که شخصآ به درهم آميختن مذهب و سياست دلبستگی ندارد و بهتر است که نهاد مذهب جدای از دولت باشد: «هرگاه مانند علماى متقدمين، قوانين اسلام را كتابهاى عليحده بنويسند، مثلاً كتاب عبادات و معاد عليحده، و كتاب سياست و معاش را عليحده، ضررى به شريعت نخواهند داشت و در حديث شريف: (انتم اعلم بامر دنياكم)، شما به كار دنيايتان آگاه تريد، فرموده شده، تنظيم امور دنيا را به اعتبار مكلفان سفارش نموده.».

روشنفکر و پادشاه و امير، هر سه اسير دست ملا ها
از اينروی نوشتم "در ظاهر"، زيرا که با مطالعه ی ژرف رساله «يک کلمه»، بخوبی می توان بدين حقيقت دست يافت که مستشارالدوله هم بسان آخوند زاده به نيکی در می يافته که اسلام و دموکراسی هرگز نمی توانند با هم سازگاری داشته باشند. بدين خاطر هم اين سخن وی که گويا (مذهب و مردمسالاری هيچ تعارضی با هم نداشته باشند) را تنها بايد به حساب ترس او گذارد.

ترس از ارباب عمائم و دکانداران شريعت و قشريون و مانند هميشه ی تاريخ ، تمسک به اين حقه بازی پليد و اهريمنی«تقيه» که همه ی ادبيات ما را تيره و تار و زندگی گذشته و حال ايرانی را تباه کرده. بگونه ای که ما برای کشف حقيقت مرام و مراد هر انديشمند خود، چاره ای نداريم الا صد بار وارسی کردن نوشته های وی و دست به دامان «سوسیوبیولوژی» ادوارد ویلسون آويختن و آثار جرج اورول را زير و رو کردن ...!

البته از اخلاق بدور خواهد بود اگر اين راستی را هم ناديده انگاريم که قدرت ملايان در آن روزگار آن اندازه زياد بود که حتا خود ناصرالدين شاه قَدرقدرت هم به سختی از آنها می ترسيد، چه رسد به مستشارالدوله طفلک. تا آن اندازه که به فرض اگر خود شاه هم می خواست با ايشان در افتد، بدون شک ور می افتاد. همچنانکه پاره ای از کار های بسيار کوچک او برای متمدن ساختن ايران هم ملايان را خوش نمی آمده و گاه گاهی به شاه قاجار اخطار می دادند که زياد در انديشه ی آزادی و تجدد و نوسازی نباشد.

در همين راستا، وقتی ناصرالدين شاه، ميرزا حسين خان سپهسالار را به صدارت برمی گزيند که مردی بسيار مدرن و ترقی خواه بود، حاج ملا علی کنی، پرنفوذ ترين ملای آن زمان برای شاه پيام می فرستد که مبادا خام شوی که:« (کلمه قبیح آزادی به ظاهر خیلی خوش نما است وخوب است و خود در باطن سراپا نقص است و عیب. این مساله بر خلاف جمیع احکام رسل و اوصیا و جمیع سلاطین عظام و حکام والامقام است!»

زيرا که آخوند کنی، می دانست سپهسالار هيچ ميانه ی خوشی با ملا جماعت ندارد و نامه ی چند سال پيش او به يوسف خان مستشارالدوله را هم در روزنامه ی دولتی خوانده بود که:« (ملا ها) را باید در کمال احترام واکرام نگاه داشت (می بينيد ترس و باج دهی را!) و جمیع اموری که تعلق به آنها دارد از قبیل نماز جماعت و موعظه به قدری که ضرر به جهت دولت وارد نیاید و اجرای صیغه عقد و طلاق و حتا مسایل شرعیه یا متعلق بها را به ایشان واگذار نمود، (ليکن) به قدر ذره ای ایشان را در امور حکومت مداخله نداد»

البته اين احتمال هم هست که مستشار الدوله نيز همين درد بی درمانی را داشته که امروز کسانی که خود را «ملی مذهبی» می خوانند از آن در عذاب هستند. هر چه هم تلاش می کنند باز قادر به رها ساختن گريبان خود از دست موهومات و خرافات نيستند. همچنان که ملا فکلی های امروز ما هم دچار همين تناقض هستند. زيرا ايشان از هم برون بسيار مدرن می نمايند و پيوسته هم از دموکراسی و حقوق بشر و سکولاريسم دم زده، ليکن همچنان در بحث های کاملآ علمی و متکی بر منطق، ناخودآگاه از ملا ها و احاديث استدلال می آورند. چه که در درون، هنوز هم در اسارت اوهام مذهبی هستند. ولو که هر شب هم يک بطر ويسکی بنوشند.

الوات بی فرهنگ و چاقوکشان، فرماندهان لشگر روضه خوان ها
مراد برابری ندارم، اما بايسته می دانم که بنويسم اصولآ بزرگترين فدائيان کفن پوش ملا ها اتفاقآ هميشه چاقوکش های بی نماز و عرقخور، قمارخانه دار و حتا... بوده اند. بگونه ای که حامد الگار هم که متخصص تشیع، تصوف و تاریخ ایران است آنرا کاملآ تائيد می کند. او ـ بگونه مضمونی ـ اشاره می کند: «معتقد ترين مقلدان ملا های بزرگ، هميشه الوات و اراذل چاقوکش بوده اند و ملايان برای جلوگيری از رشد فرهنگ و مدنيت در ايران هم، هميشه همان لات های بی فرهنگ و چاقوکش را به جان رجال ترقی خواه انداخته و ايشان را ترسانده و به عقب نشينی واداشته اند».

بر آن گفته حامد الگار، اين نيز بيافزايم که من خود نيز به نيکی ديدم که خمينی هم فتنه ی خود را با همان الوات آغاز کرد. چه که او برای مخالفت با حق برابری زنان، تقسيم اراضی و برداشتن قانون سوگند به قرآن و ديگر اصلاحات اجتماعی پادشاه فقيد، در نخستين قدرت نمايی خود دلالان شهرنو، چاقوکشان بازار تره بار تهران ـ ميدان امين السلطان ـ و قاچاق فروشان و باجخور های دروازه غار را به خيابانهای تهران کشيد. من در پانزده خرداد سال چهل و دو، کودکی يازده ساله بودم که دست در دست پدرم، تمامی رخداد های آغاز فتنه ی خمينی را در تهران ديده و بخوبی بياد می آورم.

تا آنجا هم که از زمان کودکی تا به انقلاب بياد دارم، در دهه محرم هم بزرگترين دسته های سينه زنی را هم همان بدنام ترين الوات چاقوکش و باجخور های خيابان راه پيما و جمشيد و استخر و قلمستان و دروازه قزوين تهران براه می انداختند. علامت کشيدن هم که در انحصار همان الوات چاله خرکش و دم خط و چاله ميدان و قداره بند های پايين سرقبرآقا و دروازه غار در تهران بودند.

پس احوال مستشارالدوله کاملآ درک کردنی است. او در همان نامه خود يکبار در آغاز به تفصيل برای شاه قاجار می نويسد که مراد او ابدآ ضديت با شريعت نيست و يکبار هم در پايان نامه ی خود، آنهم با سوگند. امری که نشان می دهد آن بيچاره نه تنها خود از ملايان بسيار می ترسيده، بلکه از ترس شاه قاجار از نفوذ ملايان در ميان رعيت بی سواد و الوات هم به نيکی آگاهی داشته. با همين آگاهی هم نهايت تلاش خود را می کرده تا شاه را مطمئن سازد که اين قانون، موجب خشم ملايان نخواهد شد که دودمان شاه را بسوزانند.

ورنه او به عنوان يک رجال درباری، خود بهتر از هر کسی می دانست که ناصرالدين شاه می خواره و شب زنده دار و بزم آرا و عياش و قلاش، اصلآ از همه بيشتر از ملا ها نفرت دارد. برای همين هم هست که دانسته واژه «اسلاميان» را می آورد که بدون ترديد مراد او «ملايان» بوده و خوب هم می دانسته که شاه قاجار هم آن کليدواژه را درک خواهد کرد.

او برای اطمينان دادن به شاه قاجار می نويسد: «... و باز قسم به ذات پاک احديت ياد می کنم که وضع قانون هرگز منافی مذهب حقه اسلام نيست و خلل و نقصی به دين و اسلاميان نمی رساند، بلکه به واسطه اجرای قانون، اسلام و اسلاميان به فوايد غيرمترقله نايل می شوند و از دستبرد اجانب خلاص و آسوده شده در انظار اهل عالم به عظمت و بزرگی زندگی می نمايند»

ميرزا فتحعلی آخوند زاده، نخستين انديشمند سکولار در تاريخ نوين ما
وارون مستشارالدوله، آخوندزاده اما يک سکولار تمام عيار بوده و يک روشنفکر راستين. انسانی انديشمند و روشنگری چيره دست و پهلوانی دلير در اين عرصه. نازنين مردی که چون آگاهی راستين و خودباوری داشته، خود را هم بی نياز از قلنبه نويسی و اطوار در آوردن می ديده که بخواهد نادانی های خود را در پس پيچ های بيخودی در نگارش پنهان کند. از آنجايی هم که او با مستشارالدوله دوستی و پيوسته هم نامه نگاری داشته، از ديد من هم مستشارالدوله تحت تأثير انديشه های زلال و روشن ميرزا فتحعلی خان به قانونگرايی و سکولاريسم رسيده باشد نه ملکم خان. البته من سندی برای اين اعای خود ندارم و اين صرفآ يک حس و گمانه زنی است.
بزرگترين فدائيان ملا ها هميشه چاقوکش های عرقخور، قمارخانه دار ها و حتا... بوده اند.

روش کار آخوند زاده آن اندازه خردمندانه و منسجم بوده که حتی امروز هم کهنه نشده. او بسان همه ی انديشمندان مدرن يکسر بر سر هر موضوعی می رفته و با روشن ترين واژگان و روان ترين نثر ها پيام خود را می رسانده است. همچنانکه خود وی نيز در مقاله «اصول نگارش» اين روش درست روشنگری را می آورد:«کلام فصیح آن است که مختصر و واضح باشد. از کار برد الفاظ نا مانوس و نامفهوم و پیچیده و دور از ذهن باید خودداری کرد... نگارش نوشته باید طوری باشد که به تکلم، و زبان نوشتاری به زبان گفتاری نزدیک باشد.»

بنگريد که او در يکصد و شصت سال پيش با چه خرد و دليری و دلسوزی هم موهومات مذهبی را از بنيان رد می کند، هم ميزان دلبستگی خود به سرزمين مادری اش را بخوبی نشان می دهد و هم اينکه بدرستی و دلاوری تنها ره رستگاری مردم ايران را پذيرش همان «سکولاريسم» می داند. امری که هنوز هم برای عده ای که مثلآ خود را روشنفکر هم می انگارند، محل مناقشه است. آنهم پس از مشاهده ی سه دهه ايرانسوزی و خيانت و جنايت از متوليان اسلام:

«ای مؤمنان از خواب غفلت برخيزيد، شايد رستگارى يابيد! همسايگان شما در جهات اربعه بيدار شده ‏اند و به ترقيات عاليه رسيده ‏اند و شما در ظلم و جهالت فرومانده‏ ايد. رشته‏ هاى عبوديت دست و پاى شما را بسته، از نعمت آزادى محروميد. بدانيد كه رفع تناقض از اين دو امر متضاد، منوط به دو چيز است، يا ترك گفته حكما و انكار اخلاص و يا ترك نص در وجود عبادات و انكار نماز و روزه و حكم به يكى از اين دو كه اگر مرا در اختيار يكى از اين دو شق مختار گذاريد، من شق دوم را بر مى ‏گزينم و نماز و روزه را ترك مى‏گويم» و سبب آنرا هم با دلاوری و به روشنی و سادگی می آورد که: « دین و ایمان با علم و حکمت متناقضند که هرگز در یک ذات جمع نمی توانند شد. اگر آدم دین و ایمان داشته باشد، عالم و حکیم شمرده نمی شود و اگر علم و حکمت داشته باشد، دین دار و مؤمن نخواهد بود»

وی در مورد آسيب های کمرشکن اسلام به ايران و ايرانی هم می نويسد که:« به تکلیف سعد وقاص دین اسلام را قبول کردیم. نظر به وعده های او بایستی در هر دو عالم به شادی و شاهی بوده باشیم. از عالم آخرت که هنوز خبر نداریم ، حرفی است که سعد وقاص و سایرین می گویند. بیائیم به عالم دنیا ، از هجرت تا این زمان به ایرانیان مصیبت هایی رسیده است که در هیچ یک از صفحات دنیا، خلق بدان گونه مصائب گرفتار نگردیده است...»

فرجام سخن اين بخش
با آنچه به کوتاهی آوردم از ديد من، ميرزا فتحعلی آخوند زاده را هم بايد نخستين روشنفکر راستين در تاريخ نوين ايران دانست، هم نخستين انديشمند سکولار و هم اولين روشنگر به معنای راستين کلمه. البته ميرزا طالبوف تبريزی و ميرزا آقا خان کرمانی و مراغه ای و ملکم را هم بايد از نخستين سکولار ها در تاريخ نوين ايران بشمار آورد. بويژه ميرزا آقا خان را. ليکن به باور من از آنجا که آخوند زاده دارای انسجام انديشه بوده و دقيقآ هم می دانسته که چه می گويد و هرگز هم اهل مبالغه و شعار نبوده، از اينروی او را بايد اولين روشنفکر سکولار ايران بحساب آورد.

همچنانکه يوسف خان مستشارالدوله را بخاطر نظم انديشه و تدوين رساله ی «يک کلمه» و اشاره ی روشن او به «جدايی نهاد مذهب از دولت» می بايست هم جايگاه آخوند زاده دانست. البته تنها در زمينه ی همين رسيدن به سکولاريسم نه در وادی انديشه و ديگر زمينه های کار روشنفکری و روشنگری. چه که ميرزا فتحعلی در اين عرصه ها، همچنان هم پهلوانی بی رقيب است.

سخن پايانی هم اينکه، وقتی سخن از «جدايی مذهب از دولت» در ايران به ميان می آيد، بی انصافی خواهد بود که از عباس ميرزا نايب السطنه هم نامی به ميان نيايد. چرا که پس شکست ايران از روسيه ها و پذيرش ننگ قرارداد ترکمن چای که بزرگترين بار مسئوليت اخلاقی آنهم بر دوش روضه خوان ها بود، عباس ميرزا به گونه ای از ملا ها زده شده که ديگر دست آنها را بکلی از دخالت در سياست کوتاه کرده و در تبريز هم گونه ای «حکومت سکولار» برپا کرد. امير سپهر

۱۳۸۸ آذر ۲۵, چهارشنبه

ایا ما ملتی هستیم که لیاقتمان این است که برای پاره شدن یا پاره نشدن عکس راهپیمایی کنیم؟


ایا ما ملتی هستیم که لیاقتمان این است که برای پاره شدن یا پاره نشدن عکس راهپیمایی کنیم؟



حشمت طبرزدي : کسانی که هنوز در بند به قول مزخرف خودشان هتک حرمت عکس خمینی اند قرار است به کدام دموکراسی رهنمونمان کنند؟
دوستان از قول من بگویید که اصلا برایم مهم نیست عکس خمینی را پاره کردند


این ها را می نویسم که روزی در تاریخ بیاید که کسانی هم بودند که شجاعت مخالفت با این مزخرفات را داشتند


کسانی که هنوز در بند به قول مزخرف خودشان هتک حرمت عکس خمینی اند قرار است به کدام دموکراسی رهنمونمان کنند؟


از فردا جنبش دانشجویی باید راه بیفتد و مجوز بگیرد برای محکوم کردن هتک حرمت کنندگان عکس خمینی؟


می گویند بهانه ی خوبی است برای اعتراضات. ایا این توجیه خوبی است؟


ایا ما ملتی هستیم که لیاقتمان این است که برای پاره شدن یا پاره نشدن عکس راهپیمایی کنیم؟


فردا ممکن است طرفداران خامنه ای بگویند به گور خمینی اهانت شده است باید راهپیمایی راه بیندازیم؟


اخوند ها که مدعی هستند شخصیت پرست نیستند در بند پاره شدن عکس مانده اند.ما چی؟


من در عمرم یک بار گول خوردم و دیگر نمی خواهم گول بخورم


دعوای عکس را باید به فرومایگان واگذار کرد.نباید ما را از اهداف خود منحرف کنند


سال پیش عکس خمینی را در ماه دیدیم و امروز برای پاره شدنش عزا گرفتیم


این ها را می نویسم تا اعلام کنم که ما تا این اندازه سطحی نگر نیستیم



یک جنبش اصیل برای پاره شدن یا پاره نشدن یک عکسٍاهمیتی قایل نیست


ایا بازداشت توکلی ها مهم تر است یا پاره شدن عکس خمینی؟


جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران ،برای پاره شدن عکس خمینی اهمیتی قایل نیست.برای خون ندا ها ارزش قایل است


با پاره شدن عکس خمینی یا بدون پاره شدن عکس خمینی،جنبش ادامه دارد.


پس از 6 ماه مبارزه قرار است مجوز بگیرند برای دفاع از عکس خمینی!؟


اگر حکومت هم شیطنت کند و با راهپیمایی موافت کند چه ابروی از ملت ایران خواهد رفت


در دنیا اعلام خواهند کرد مردم ایران امدند در تظاهرات تا از عکس خمینی دفاع کنند


از دفاع از رای مردم و محکومیت تجاوز تا حمایت از عکس خمینی!؟


به راستی که حکومت چه موذیانه بازی را راه انداخت


درخواست راهپیمایی کنند برای دفاع از خون شهدا و هتک پسران و دختران در کهریزک


به راستی که تاسف انگیز است. یعنی اهداف یک جنبش تا این اندازه پایین اوردنی است؟ یا دیکتاتور خوب نقشه می کشد؟


از دزدیدن رای تا خون ندا و تجاوز و شکنجه تا دفاع از عکس خمینی؟


وقتی دیدند مردم دست از شعار استقلال-ازادی- جمهوری ایرانی بر نمی دارند،می خواهند ان ها را دور بزنند


به نظر من اصلاح طلب ها به نحوی با دیکتاتور ،هماهنگ می شوند تا جنبش را به چارچوب حکومت بکشانند

۱۳۸۸ آذر ۲۳, دوشنبه

آقای احمد خاتمی این قانون را از کجایت در آوردی؟

آقای احمد خاتمی این قانون را از کجایت در آوردی؟

آقی احمد خاتمی! تو در سخنرانی ات گفتی پاره کردن عکس خمینی دجال بزرگترین گناهان است. این قانون کجا نوشته شده؟ این قانون را از توی دهانت در آوردی یا ما تحتت؟

تف بر این ارزشها

تف بر این ارزشها
تف و ادرار همه روبهان عالم بر ارزشهایی که با تجاوز به جوانان میهن و فرو کردن باتوم و شیشه نوشابه در مقعد آنها به خطر نمی افتد ولی با پاره کردن عکس یک مرده خون آشام دروغگو به خطر می افتد. ادرار همه کفتارهای عالم بر دهانهایی که باز می شوند و پاره کردن عکس خمینی کثیف را پیراهن عثمان می کنند

۱۳۸۸ آذر ۲۲, یکشنبه

چرا کسی به تکه پاره شدن جوانان ایران به دست خمینی دجال آدمخوار اعتراض نمی کند؟


تلوزیون علی شیره ای عکس خمینی کثیف را پاره کرده و آنرا تبدیل به پیراهن عثمان کرده. براستی چرا کسی به تکه پاره شدن جوانان ایران به دست خمینی دجال آدمخوار اعتراض نمی کند؟ یک خانواده با هزار امید و آرزو طفلی را بزرگ می کردند و به دلیل دجالی خمینی و حرام زادگی نویسندگان و هنر خایه مال شتشوی مغزی میشد به جنگ می رفت و کشته می شد. یا ناجوانمردانه اعدام می شد. اگر هم دختر بود قبل از اعدام مورد تجاوز پاسدارن کثیف قرار می گرفت و بعد اعدام می شد. صبح روز بعد هم با حرام زادگی تمام به درب منزلشان می رفتند و يک‌ سر قند و ۸۰ تومان پول می داند که ما دیشب قبل از اعدام دخترت را به زور به عقد خود در آورده ایم. گوه به ناموس خودتان و امامتان. در زمان او تعداد بسیار زیادی از ایرانیان اعدام شدند و به دلیل خر شدن خمینی و نپذیرفتن صلح بعد از فتح خرمشهر بسیاری از جوانان و نوجوانان پاک ایران تکه پاره شدند و خمینی الدنگ کثیف دجال بی پدر و مادر زر می زد که جنگ نعمت است (گوه به روح نجس آدم دروغگو). بیایید خمینی را یک‌ بار برای همیشه بشناسیم و به نسل بعدی بشناسانیم و دست از دودوزه بازی و ریکاری برداریم.




۱۳۸۸ آذر ۲۱, شنبه

تف بر پدر و مادر و جد و پدر جد کسی که عکس خمینی را پاره کرد


تف بر پدر و مادر و جد و پدر جد کسی که عکس خمینی را پاره کرد

تف بر پدر و مادر و جد و پدر جد کسی که عکس خمینی را پاره کرد. هم خودش هم همفکرانش هم رهبرانش هم پیروانش هم مقدسانش

۱۳۸۸ آذر ۲۰, جمعه

حرکت دسته های محرم به سمت اوین

این پیشنهاد من است برای درخواست آزادی عزیزان در بندمان.

۱۳۸۸ آذر ۱۸, چهارشنبه

پر رویی هم حدی دارد- با اعتقادات مردم کاری نداشته باشید. تف بر اعتقادات غلط

پر رویی هم حدی دارد- با اعتقادات مردم کاری نداشته باشید. تف بر اعتقادات غلط

قرنهاست مردم را فریب داده اند. سی سال است تمام امکانات کشور را در راستای آموزش خرافات و ساختن اعتقادات خرافه ای برای مردم به خدمت گرفته اند. هر کس هم بخواهد دروغگو و شیاد بودن اینها را به مردم نشان دهد می گویند به اعتقادات مردم توهین نکنید. تف بر این اعتقادات غلط که شما برای مردم زودباور ساده لوح ساخته اید. امروز میلیونها احمد کسروی و صادق هدایت داریم آن هم در دنیای دیجیتال که خامنه ای اعتراف کرد از جنگ نرم سخت می ترسد. دیگر تمام شد آن زمانی که برای مردم اعتقاد می ساختید آنها را خر می کردید و بر آنها سوار می شدید..

لحظه ای که همه برایرسیدن دوباره اش لحظه شماری می کنند

لحظه ای که همه برایرسیدن دوباره اش لحظه شماری می کنند

پخش خبر مرگ خمینی



size:130%;">

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه

اگر می خواهید لینک شما طی چند دقیقه از بالاتریم حذف شود

اگر می خواهید لینک شما طی چند دقیقه از بالاتریم حذف شود کافی است از مخملباف سازگارا و منتظری انتقاد کنید مهم نیست راست بگویید یا دروغ فقط انتقاد کنید. همین

شکست سازگارا در محدود کردن ۱۶ آذر به دانشگاهها

از ابتدای بحث در باره ۱۶ آذر محسن سازگارا با زیرکی خاصی تلاش کرد که رستاخیز ۱۶ آذر را فقط به دانشگاهها محدود کند. خوشبختانه با تلاش دوستان و تبلیغ برای ترافیک سبز محسن شکست خورد. دوستان گرامی به هوش باشید هدف نهایی سازگارا و مخملباف و اطراقیان آنها حفظ نظام حمهوری اسلام و تعویض خامنه ای با منتظری و محمود روانی و موسوی است. آیا هدف نهایی شما هم همین است؟

http://balatarin.com/permlink/2009/12/6/1864198

۱۶ أذر نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

۱۶ أذر در همه خیابانهای تهران نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه

کشف حجاب دوم- ۱۶ آذر ساعت ۱۶ همه خیابانهای تهران: نه روسری نه توسری

کشف حجاب دوم- ۱۶ آذر ساعت ۱۶ همه خیابانهای تهران: نه روسری نه توسری

کشف حجاب دوم- ۱۶ آذر ساعت ۱۶ همه خیابانهای تهران: نه روسری نه توسری ننگ بر این دیکتاتوری. ۱۶ آذر روزی است که زنان ایران گامی بلند در راستای آزادی پوشش خود بردارند. ساعت ۴ بعد از ظهر همه کوچه ها و خیابانهای تهران. نه روسری نه توسری ننگ بر این دیکتاتوری

۱۶ آذر ساعت ۱۶ خروج از کفن سیاه -- نه روسری نه توسری



۱۶ آذر ساعت ۱۶ خروج از کفن سیاه -- نه روسری نه توسری

رژیم کثیف اسلامی سالهاست زنان را در کفن سیاه زندانی کرده. روز ۱۶ آذر روز خروج از کفن سیاه خواهد بود. در صورتیکه ملیون ها زن آزاد اندیش و زیبای ایران تصمیم بگیرند در نزدیک خانه خود روسری را از سر بردارند و خود را از این زنجیر اهریمنی رها رها کنند ملایان هیچ کاری نمی توانند بکنند. نیازی نیست به خیابانهای اصلی یا مرکز شهر بروند همه در نزدیکی خانه خود. نه روسری نه توسری ۱۶ آذر ساعت ۱۶

۱۳۸۸ آذر ۱۳, جمعه

۱۶ آذر ۸ آذری دیگر نه روسری نه توسری

۱۶ آذر ۸ آذری دیگر نه روسری نه توسری

در روز ۸ آذر ماه وقتی ایران به جام جهانی راه یافت همه مردم به نزدیکترین خیابان به خانه اشان آمدند و شروع به شادی و پایکوبی کردند. نظام در یک آن کاملا گیج شد و فقط تماشا کرد. ۱۶ آذر نیز می توان همین کار را دوباره تکرار کرد باچاشنی شعار نه روسری نه توسری و برداشتن روسری ها

۱۶ آذر ۸ آذری دیگر -- نه روسرینه توسری

در روز ۸ آذر ماه وقتی ایران به جام جهانی راه یافت همه مردم به نزدیکترین خیابان به خانه اشان آمدند و شروع به شادی و پایکوبی کردند. نظام در یک آن کاملا گیج شد و فقط تماشا کرد. ۱۶ آذر نیز می توان همین کار را دوباره تکرار کرد با چاشنی شعار نه روسری نه توسری و برداشتن روسری ها


برنامه تلوزیون بیداری پری صفاری





pari_saffari2003@yahoo.com

سه شنبه ١٠ آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی
posted by سرباز كوچك at 11:37 PM



يكشنبه ٨ آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی

احترام به عقاید دیگران- خریت بازی رنگ روشن فکری دار

احترام به عقاید دیگران- خریت بازی رنگ روشن فکری دار
برخی افراد شیاد یا ابله می گویند نباید به اعتقاد دیگران توهین کرد. در کشور ما برخی اعتقاد دارند که باید هر کس از دین اسلام خارج شد را کشت. باید به عقاید این قاتلان احترام بگذاریم؟ برخی اعتقاد دارند که محمد و علی را که دو آدم کش زنباره بودند باید به عنوان دو فرد درستکار به فرزندان ما قالب کنند باید به عقاید آنها احترام بگذاریم. عده ای می گویند مرگ بر ضد ولایت فقیه با ید به عقاید آنها احترام بگذاریم. دست برداریم از خریت بازی رنگ روشن فکری دار

۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

ما بیشمارانیم


ما بیشمارانیم
پیشکش به جنبش سبز کاری از تلوزیون رویش

۱۳۸۸ آذر ۱۰, سه‌شنبه

فولادوند: قرآن از آسمان نیامده

تمام تلاش فرود فولادوند بر این است که اثبات کند قرآن توسط بشر گفته شده و نه خدا. او به زبان عربی مسلط است و افراد با سواد حرف او را به خوبی میفهمند. او در کارش موفق بود به همین دلیل نظام اکنون از شنیدن نام انجمن پادشاهی به خود می لرزد.

تا خر در جهان است مفلس در امان است

تا خر در جهان است مفلس در امان است


۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

۱۶ آذر ساعت ۱۶ نه روسری نه توسری همه ایران

۱۶ آذر ساعت ۱۶ نه روسری نه توسری همه ایران

در روز ۱۶ آذر نظام تمام نیروهای سرکوبگرخود را اطراف دانشگا هها مستقر خواهد کرد. این فرصت مناسی است برای زنان ایران تا حتی برای چند ساعت هم که شده حجاب اجباری را در همه کوچه ها و خیابانها کنار بگذارند. زمان حدود ساعت ۴ بعد از ظهر خوب است. زیرا در دانشگا هها برنامه از ساعت ۳ آغاز می گردد.


مددی استاد دینی و قرآن وقتی تصمیم به تجاوز داشت و در دام دانشجویان افتاد دانشجویان زندانی و استاد دینی و قرآن متجاوز آزاد شد

۱۳۸۸ آذر ۸, یکشنبه

برنامه بیداری تی وی - پری صفاری



آدينه ٦ آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی

ابراهیم دیوانه جلاد



ابراهیم دیوانه جلاد

ابراهیم یا از اصل افسانه است یا یک فرد آدم کش جلاد. زیرا فردی که حاضر است سر فرزند خود را ببرد فردی دیوانه و جلاد است. این آخوندهای کثیف این جلاد خونریز را از کودکی به عنوان الگو به بجه های پاک و معصوم ایران قالب می کنند. از این را آنان را آماده برای انجام خشونت یا پذیرش خشونت می کنند



برنامه بیداری تی وی

Friday, November 27, 2009

آدينه ٦ آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی

۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه

ای سازگارا پرستان بیدار شوید در ۱۶ آذر جنبش را محدود به دانشگا هها کرده


ای سازگارا پرستان بیدار شوید در ۱۶ آذر جنبش را محدود به دانشگا هها کرده

ای سازگارا پرستان به جای مسخره کردن و مقایسه گوز قمر در فیلم دایی جان ناپلون با سرنوشت جنبش سبز به این موضوع فکر کنید که این فرد در حال محدود کردن جنبش در ۱۶ آذر در دانشگا ههاست. آقایان از خودتان بپرسید آیا ظرفیت محدود دانشگا ههای تهران برای همه مردم سبز تهران جا دارد؟. آیا همه مردم سبز تهران می توانند وارد دانشگا ها شوند؟خیر. در زمان خمینی هم همینگونه تا فردی می خواسته به خمینی آدمخواز شک کند به او می گفته اند تو می خواهی به وحدت ما آسیب برسانی. بیایید کمی حساس عمل کنیم. شک‌ به سازگارا را جدی بگیرید. روز ۱۶ أذر برنامه را ساعت ۵ در تمام خیابانهای تهران و شهرستانها برگزار کنیم.

۱۳۸۸ آذر ۴, چهارشنبه

بسیجی شدن یعنی از دست دادن خرد یا شرف


بسیجی شدن یعنی از دست دادن خرد یا شرف

بسیجی یعنی از دست دادن. در زمان جنگ (بعد از فتح خرمشهر) بسیجیان عقل و خردشان را از دست داده بودند و اکنون شرفشان را. از یک‌ طرف به آنها می گفتند که اگر شهید شوید مستقیم به بهشت و به بغل حوریان می روید و از یک‌ طرف دیگر می گفتند برای زیارت امام حسین باید به کربلا برویم. اگر اینها خرد داشتند می فهمیدند که امام حسین شهید شده و مسقیم به بهشت رفته و ۱۴۰۰ سال است که با حوریان بهشت هم آغوش است و مشغول دریدن پرده بکارت آنهاست. اینجاست که باید با اعتقادات غلط دروغین مبارزه کرد. اعتقاد همین بسیجیان نادان به زیارت کربلا باعت طولانی تر شدن جنگ و کشته شدن بسیاری از سربازانی شد که زندگی را به مردن ترجیح می دانند. اگر این ایتقاد غلط ابلهانه به زیارت قبری که صاحبش در بهشت مشغول زمین زدن حوریان بهشت و عیش و نوش با آنان است جنگ خیلی زودتر تمام می شد و جوانان بسیاری بی دلیل کشته نمی شدند. تف بر این اعتقادات غلط. امروز هم بسیجیان شرف ندارند. اگر یک‌ جو شرف داشتند و فرزند پدر خود بودند دختران را دستگیر نمی کردند برای دریافت جایزه. اگر یک‌ جو شرف داشتند پشت سر یک‌ حرامزداه دروغگو مانند محمود هزار پدر شیاد دروغگو در مقابل هم میهنان خود نمی استادند.

شهر سوخته اما پیشرفته

شهر سوخته اما پیشرفته

در راستای تبلیغ فرهنگ ایرانی این پست را برای دوستانتان ایمیل بفرمایید

با تشکر

شهر سوخته در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده است
این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده است

«کلنل بیت» یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است

شهر سوخته دارای نظام مرتب و منظم آب‌رسانی و تخلیه‌ی فاضلاب بوده است

اولین جراحی بروی مغز در این شهر و بروی سر یک دختر بچه انجام گردیده است

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد

براي نخستين بار در شهر سوخته يك چشم مصنوعي متعلق به 4800 سال پيش كشف شد. این چشم مصنوعی متعلق به زنی 25 تا 30 ساله بوده که در یکی از گور های شهر سوخته مدفون شده بوده است.

کشف اولین خط کش جهان با قدمت بیش از پنج هزار سال

این خط کش به طول 10 سانتیمتر با دقت نیم میلیمتری و از جنس چوب آبنوس است. کشف خط کش در شهر سوخته زابل نشانگر این است که ساکنان این شهر باستانی دارای پیشرفت های زیادی در زمینه علم ریاضیات بوده اند

قدیمی ترین تخته نرد جهان

از گور باستانی موسوم به شماره 761 کهن ترین تخته نرد جهان به همراه 60 مهره ی آن در شهر سوخته پیدا شد. این تخته نرد بسیار قدیمی تر از تخته نردی است که در گورستان سلطنتی «اور» در بین النهرین پیدا شده بود.

مخترع انیمشین در جهان ما بوده ایم نه چینی ها

نخستین انیمیشن جهان

باستان شناسان هنگام کاوش در گوری 5 هزار ساله جامی را پیدا کردند که نقش یک بز همراه با یک درخت روی آن دیده می شود. آن ها پس از بررسي اين شي دريافتند نقش موجود بر آن برخلاف ديگر آثار به دست آمده از محوطه‌هاي تاريخي شهر سوخته، تکراري هدفمند دارد، به گونه‌اي که حرکت بز به سوي درخت را نشان مي دهد. هنرمندی که جام سفالين را بوم نقاشي خود قرار داده، توانسته‌ است در 5 حرکت، بزي را طراحي كند كه به سمت درخت حركت و از برگ آن تغذيه مي کند.

حاصل انیمیشن و باز سازی آن بروی کامپیوتر

به گفته اين باستان‌شناس، بز از جمله حيواناتي است كه در رسيدن به ارتفاعات تبحر داشته و مي‌تواند با يك حركت جهشي به سمت بالا حركت كند. هنرمند نقاش شهر سوخته‌اي، با دقت و زبردستي موفق به تصوير كردن جهش اين بز شده است.

از دیگر اشیای مهم از میان هزاران شی یافت شده، می‌توان از سفال با امضای سفال‌گر بر روی آن، چکش، سوزن، شهرک‌های مسکونی و ساختمان‌های همه‌گانی هم‌چون آپارتمان، بذر خربزه، حبوبات، ماهی خشک کرده، برنج، زیره، کوره‌های سفالگری، کوره‌های ذوب فلزات، دکمه، تبر، بندکفش، قلاب، شانه سر، طناب، سبد، گل مو، قاب‌های چوبی، کفش، کمربند و ... نام برد



سه شنبه سوم آذرماه ٢٧١٧

فايل تصويری / فايل صوتی


مداحی امام علی (ع) وحضرت مهدی عج

جشن تکلیف جشن و شادی الله شکنجه گر و کینه ای





جشن تکلیف جشن و شادی الله شکنجه گر و کینه ای

چند سالی است مد شده که برای دختران ۸ ساله و ۸ ماهه خورشیدی (۹ ساله ماهی-قمری) مراسمی را می گیرند با نام جشن تکلیف. دخترانی که هنوز به بلوغ جسمی نرسیده اند و بریود (عادت ماهانه) را نمی دانند چیست. این دختران معصوم شتشوی مغزی می شوند که بله شما بالغ شده اید و می توانید خدا را عبادت کنید شاد باشید . در اصل این یعنی وارد شدن به میدان مین و تله هایی که الله برای آنها گذاشته و این جشن و شادی الله شکنجه گر و کینه ای است که وارد شدن شکار به محل قرار دادن تله جشن شکارچی است نه جشن شکار. از این به بعد اگر نامحرم موی آنها را ببینید الله جهنم با همین موها آنها را آویزان خواهد کرد. اگر نامحرم بخشی از بدن آنها را ببینید الله در جهنم همات قسمت را خواهد سوازند. اگر عبادت الله را نکنند این الله شکنجه گر آنها را به جهنم خواهد برد و به بدترین نحوی شکنجه خواهدکرد. اگر شکنجه جسمی روحی روزه را انجام ندهند شدیدا تنبیه خواهند شد. ای مردم دختران معصوم خود را از این شستشوی مغزی کثیف آگاه کنید. آیا به راستی نباید از این الله سوال کرد تو چرا اینقدر شکنجه کردن را دوست داری؟ چرا کسی که تو را عبادت نمی کند باید به جهنم برود؟ آیا تو ما را آفریده ای که عقده ها و کینه های خودت را به بهانه های مختلف سر ما خالی کنی؟










۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه

سعید امامی، مردی که خامنه ای شيفته تدين و اخلاقش بود ولی با داروی نظافت خودکشی کرد

سعید امامی، مردی که خامنه ای شيفته تدين و اخلاقش بود ولی با داروی نظافت خودکشی کرد






روابط با مقامات عالی رتبه

سال 87 با گذشت ده سال از افشای قتل های زنجیره ای بخش هایی از مصاحبه فهیمه دری همسر سعید امامی با مرکز اسناد انقلاب اسلامی در سایت های نزدیک به دولت محمود احمدی نژاد با عنوان"مصاحبه همسر شهید امامی" منتشر کردند که از روابط نزدیک سعید امامی با بیت آیت الله خامنه ای یاد شده بود.

همسر سعید امامی در این مصاحبه ادعا کرد که در اواخر سال 69"سعید خانواده آقای خامنه ای را برای کاری برده بود لندن و دو ماه تمام با این خانواده زندگی کرد."

علاوه براین همسر امامی از علاقه مجتبی خامنه ای به سعید امامی یاد کرد و گفت که"خود آقا مجتبی پسرآقا (داماد آقای حدادعادل) و مادر خانمشان شیفته اخلاق سعید شده بودند که حتی تا قبل از دستگیری سعید هم مرتبا خود آقا مجتبی زنگ می زد به سعید که چرا نمی آیی و با ما رفت و آمد نمی کنی؟"

همسر سعید امامی در گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی ارتباط سعید امامی با اعضای بیت آیت الله خامنه ای را نشانه تائید او ارزیابی کرده و گفته است"اگر مسأله داشت، اگر لغزشی داشت بالأخره اينها می فهميدند. خانواده آقا شيفته تدين و و اخلاقش بودند."


سعید امامی که در دهه گذشته و پس از افشای قتل های زنجیره ای به یکی مشهورترین چهره های امنیتی جمهوری اسلامی تبدیل شد،تا پیش از مرگ مبهم و جنجال برانگیزیش درافکار عمومی ایران ناشناخته بود.

نام سعید امامی اولین بار پس از مرگ مبهم او در بیمارستان لقمان تهران در شماره یک شنبه 30 خرداد سال 78 روزنامه کیهان منتشر شد.

این روزنامه از سعید امامی به عنوان"متهم اصلی پرونده قتلهای زنجیره ای نامبرد و خبرداد که"سعید امامی معروف به سعید اسلامی متهم اصلی پرونده قتل های مشکوک با غافلگیر کردن نگهبانان،خودکشی کرده است."

این روزنامه از سعید امامی به عنوان"عامل مشکوک در ارتباط با بیگانگان" نامبرد و افزود "پیش از این حجت الاسلام نیازی رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح از وجود سرنخ هایی خبر داده بود که دخالت عناصر بیگانه در قتل های مشکوک را تائید می کرد.گفته می شود که نامبرده سعید امامی به عنوان عامل اصلی مشکوک درارتباط با بیگانگان بوده است."

حجت الاسلام محمد نیازی رئیس وقت سازمان قضائی نیروهای مسلح به فاصله یک روز بعد طی گفتگویی با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی ایرنا گفت:"با وجود مراقبت های ویژه ای که از سعید امامی یکی از عوامل اصلی و محوری این قتل ها به عمل می آمد،وی روز شنبه 29 خرداد 78هنگام استحمام در بازداشتگاه با خوردن داروی نظافت خودکشی کرد".

نیازی اضافه کرد که "وی پس از اقدام خودکشی،ب لافاصله به بیمارستان منتقل شد ولی تلاش های پزشکی برای نجات وی موثر واقع نشد".

رئیس وقت سازمان قضائی نیروهای مسلح نیز سعید امامی را یکی از 4 عامل اصلی قتل های زنجیره ای معرفی کرد و گفت"عاملان اصلی با توجه به تحقیقات انجام گرفته مصطفی کاظمی،مهرداد عالیخانی،خسرو براتی و سعید امامی هستند."

روزنامه ایران در شماره 31 خرداد 78 به نقل از محمد نیازی نوشت"با توجه به مدارک موجود و اعتراف های صریح سعید امامی،وی هیچ گونه راه فراری نداشت و اگر با این اتهامات به دادگاه می رفت حکم او اعدام بود."

یک روز بعد کیهان باردیگر به نقل از رئیس سازمان قضائی نیروهای مسلح خبر داد که"براساس شواهد و قراين، سعيد امامي، هنگامي كه موضوع هدايت ودخالت بيگانگان درقتلهاي مشكوك تهران مشخص شد ومعلوم شد وي يكي از عوامل اصلي اين دسيسه بزرگ بوده است،اقدام به خودكشي كرد".

خودکشی سعید امامی با داروی نظافت را کمتر کسی باور کرد و تقریبا چهره های سرشناس هر دو جناح سیاسی بارها از"کشته شدن سعید امامی"سخن گفته اند.

به ادعای دوستان قدیمی سعید امامی و از جمله روح الله حسینیان نماینده فعلی تهران در مجلس"سعید امامی کشته شد تا طراحی قتل ها را به گردن او بیندازند."

بسیاری از چهره های اصلاح طلب نیز بارها تاکید کرده اند که سعید امامی توسط دوستان سابق خود حذف شد تا آمران اصلی قتل های زنجیره ای را معرفی نکند.


سعید امامی معما یا واقعیت




سعید امامی از دانشجویان ایرانی مقیم امریکا در سالهای پایانی دوران پهلوی بود که به نوشته روزنامه کیهان با استفاده از نفوذ دایی اش که از مقام های ارتش شاهنشاهی بود با کسب بورسیه برای ادامه تحصیل به امریکا رفته بود.

در دوره دانشجویی او چندی در کنفدراسیون دانشجویان فعالیت می کرد اما پس از آن به انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در امریکا پیوست.

سعید حجاریان در گفتگویی با عمادالدین باقی از ارتباط سعید امامی در ابتدای تشکیل وزارت اطلاعات با این وزارتخانه سخن گفته است.

حجاریان که مسئولیت مصاحبه و گزینش سعید امامی در زمان سفر او به تهران به وی سپرده شد بود گفته است که پس از مصاحبه با سعید امامی به این نتیجه رسیده که وزارت اطلاعات باید از سعید امامی تنها به عنوان منبع یک طرفه استفاده کند و او را نباید به سمت های حساس در این وزارتخانه منصوب کنند.

سعید امامی در دوره وزارت محمد محمدی ری شهری در وزارت اطلاعات رشد کرد و به عنوان یکی از مدیران کل اطلاعات خارجی منصوب شد.با آغاز دوره وزارت علی فلاحیان،سعید امامی 30 ساله معاون امنیت وزارت اطلاعات منصوب شد.

روح الله حسینیان از سعید امامی به عنوان یک نابغه امنیتی یاد کرده و گفته است"سعید امامی یک شخصیت مقتدر و قوی اطلاعاتی بود."

سعید امامی به گفته روح الله حسینیان"اعتقاد داشت که مخالفان جمهوری اسلامی را باید از دم تیغ گذراند."

سخنرانی سال 74 امامی در دانشگاه همدان نیز این اظهارات را تائید می کند. امامی در این سخنرانی گفته بود "آنها می خواهند ریشه آخوند را بزنند.تفکر لائیسم می خواهد بنیان فکری ما را به هم بزند."

سعید امامی شانزدهم مهر 77 کمتر از یک ماه و نیم قبل از قتل های زنجیره ای پاییز 77 در نامه ای به"مقام محترم وزارت" که بعدها در روزنامه سلام منتشر شد از محمد مختاری که کمتر از دو ماه بعد بدر جریان قتل های زنجیره ای کشته شد، نام برد و خطاب به دری نجف آبادی نوشت "فعالیت گسترده عناصری نظیر گلشیری،چهل تن،دولت آبادی،مختاری ... برای مطرح نمودن کانون و ایجاد وجهه و پشتیبانی جهانی برای آن،مشکلات امنیتی را برای جمهوری اسلامی ایران و بخصوص وزارت به دنبال خواهد داشت."

این نامه ای وقتی 15 تیر 78 در روزنامه"سلام"منتشر شد واکنش تند نهادهای قضایی را به دنبال داشت و دادگاه ویژه روحانیت که غلامحسن محسنی اژه ای (دادستان فعلی کل کشور) در آن زمان ریاستش را بر عهده داشت روزنامه"سلام" را به اتهام انتشار نامه محرمانه وزارت اطلاعات توقیف کرد.


حذف سعید امامی از پرونده قتلها

یکی از ابهام های اصلی که منصور سلطانی راد وکیل مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی و ناصر زرافشان وکیل خانواده مقتولان پس از برگزاری دادگاه به نحوه رسیدگی قضائی وارد کردند"حذف کلیه اوراق بازجوئی از سعید امامی" و"حذف اوراق مربوط به نقش امامی" در قتل هاست.

ناصر زرافشان در سال 79 گفته است"حذف اقاریر و اظهارات متهم اصلی این پرونده که ریاست سازمان قضائی نیروهای مسلح یعنی کسی که رسما مسئولیت رسیدگی به این پرونده را داشته است بارها در مصاحبه های خود او را "طراح اصلی" قتل ها معرفی کرده است چه معنایی غیر از پنهان کردن حساس ترین بخش پرونده دارد؟"

مرتضی علیزاده طباطبائی وکیل 16 نفر از عاملان قتل های زنجیره ای،از سعید امامی به عنوان"پمپاژ" و"چاشنی وزیر" نام برده اما گفته که سعید امامی"در این 4 قتل دخالت مستقیم نداشته است."

منصور سلطانی وکیل مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی اما گفته است"در این که سعید امامی نفر اول در این داستان است هیچ کس شبهه ای ندارد".

او درباره حذف اقاریر و اعترافات سعید امامی از پرونده قتلهای زنجیره ای گفته است"من از آقای قاضی درباره اظهارات سعید امامی جویا شدم ایشان هم فرمود که شخصا اظهارات امامی را مطالعه کرده است که بیشتر در مورد خود او بوده است و از نظر جناب قاضی هم ضرورتی ندارد که این مسائل پر و بال داده شود."



۱۳۸۸ آذر ۲, دوشنبه

آرم جدید سپاه


ایهالناس من به این سازگارا مشکوکم. مواظب باشید دوباره فریب نخورید. او هنوز به سوالات من پاسخ نداده

- نظر شما و سایر کسانی که خود را رهبر جنبش سبز می دانند در مورد پیشنهاد کنار گذاشتن حجاب اجباری از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه در همه خیابانهای فرعی و کوچه ها که در بالاترین مطرح شده و اتفاقا رای مثبت نیز آورده است چیست؟ ۲- چرا سعی می کنید جنبش را محدود به دانشگاه ها کنید و اتفاقا به گونه ای زیرکانه می خواهید به همه بقوبلانید که در تعداد زیادی دانشگاه در روز ۱۶ آذر مراسم برپاست؟ ۲- شما گفته اید که ما منتظر اعلام مسیر راهپیمایی ها توسط نظام هستیم. آیا به عنوان یک فرد که سالها در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی!! بوده ای نمی دانی که در روز ۱۶ آذر نظام هیچگونه راهپیمایی ندارد؟ ۴- چرا مردم را به نقاط محدود دعوت می کنید که سرکوبگران بتوانند نیروهای خود را آنجا متمرکز کنند و به ضرب و شتم هموطنان بپردازند؟ چرا نمی گویید در همه محله ها تجمعات برپا شود؟ ۵- چرا زمان تجمعات را در پس از پایان ساعات کاری روز اعلام نمی کنی؟ ۶- چرا از پیشنهادهایی را که به شما داده می شود به عنوان سوال نام می برید؟ به طور مثال خود من به شما یک پیشنهاد دادم روز بعد در سخنرانی روزانه گفتید که سوال شده آیا این کار را انجام بدهیم یا خیر. آیا این نوعی عوام فریبی نیست که به بینندگان بباورانید که من متخصص هستم به گونه ای که از سوالاتشان را از من می پرسند؟ ۷- من مصاحبه شما را با بی بی سی دیدم. هیچگونه پشیمانی در چهره شما از همکاری با خمینی جلاد آدم کش دروغگو ندیدم. آیا از همکاری با خمینی ابراز ندامت و پشیمانی می کنید یا به این همکاری افتخار می کنید؟ اینها سوالاتی است که نه تنها برای من برای بسیاری از اعضای جنبش مطرح است. پاسخ این سوالات را بده و لینک پاسخ را هم برای وبلاگ ایران آزاد (www.iraneazad5.blogspot.com) ارسال کن

حماقت یا تظاهر؟

فیلمی کمتر دیده شده مربوط به سال ۷۹ / دختر خانمی هم در این فیلم میگوید وقتی آقا گفت محبت من و شما دوطرفه هستش این جمله آقا خیلی به دلم نشست چون فهمیدم کسی که عاشقش هستم هم منو دوست داره ...


٢٩ آبان ماه


فايل تصويری / فايل صوتی







سه شنبه ٢٦ آبان ماه ٢٧١٧




فايل تصويری / فايل صوتی









سه شنبه ٢٦ آبان ماه ٢٧١٧



فايل تصويری / فايل صوتی

اظهارات اوليه قاتلين داريوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهاي زنجيره اي

اظهارات اوليه قاتلين داريوش و پروانه فروهر در پرونده قتلهاي زنجيره اي

مرزپرگهر افشا می کند:برگزیده پرونده ی قتل های حکومتی:بخش چهارم
برگزیده اظهارات اولیه ی عاملین قتل های حکومتی

توضیح:پرانتز از مرزپرگهر می باشد

غلط های دستوری و نوشتاری از خود نویسندگان است و ویراستاری نشده اند

----

اظهارات اولیه ی ابوالفضل (کاند) مشهور به مسلم (نام مستعار سازمانی و اداری) با نام ساختگی عبد الله اسدی

صفحه ی 846 پرونده ی قتل های حکومتی

عبدالهو اسدی کارمند وزارت اطلاعات 13/10/1377 نام پدر عباس متولد1340 شماره شناسنامه 1023 صادره از تهران اینجانب به مقتضیات شغلی که دارم (نیروی عملیات)و طبق روال گذشته که در پرینت کاری (برنامه کاری)که در وزارت اطلاعات برایم در نظر گرفته شده به جز موارد کاری که شامل دستگیری و بازرسی و انتقال وربایش و طراحی وهدایت عملیات انجام حذف فیزیکی هم در برنامه کاری پیش بینی شده لذا طبق روال گذشته فقط اجرای حکم داریوش(فروهر) و همسرش به ما_اعضای تیم عملیات) محول شد وآن هم طبق دستور سلسله مراتب یعنی از سوی مسئول اداری سپس مدیر کل مربوطه و ما هم از قدیم تا این حد را مجاز بودیم بدانیم به خاطر مسائل حفاظتی و امنیتی و مسئولین دستور دهنده بالاتر را نمی شناسم و ما هم طبق روال قبل که کار از سوی آنها ابلاغ می شد و سپس انجام می شد این کار را هم به اتفاق برادران قبول کردیم و در(تاریخ) 30/8 به دستور مسئولین اداره و مدیر کل عملیات را شروع کردیم و همه به اتفاق به درب منزل فروهر رفتیم و پس از دق الباب و وارد شدن به منزل عملیات با موفقیت انجام و از منزل خارج شدیم. لازم به تذکر است اینجانب از مسائلی که اگر خدای نکرده پشت پرده بوده هیچ اطلاعی ندارم و فقط به خاطر اینکه موظف هستم هر کاری که مسئولم به من می دهد انجام دهم چون تا بحال شکل کار به همین صورت بوده و مسئولین بالاتر هم در جریان بودند و ما اصلا فکر نمی کردیم که کار خلاف قانون و شرع است وظیفه در وزارت همین است که اگر کاری به ما ارجاع دادند به نحو احسن انجام دهیم
1338اظهارات همین شخص در تاریخ 05/12/1377عبدالهت اسدی پدر عباس متولد
شناسنامه شماره9025 صادره از ورامین عین مطالب(بالا) با کلمات دیگر" درتاریخ 30/8 طبق روال قدیم مسئول اداره اینجانب به بنده و دیگر برادران عملیات ابلاغ کردند به سر کاری بروید و در بین راه توضیحات کامل را می دهم که در بین راه توضیحات کامل را دادند و حدود ساعت 22:30 به نزدیکی منزل فروهر رسیدیم و مسئول موضوع برادر صادق(مهرداد عالیخانی) هم آمد و توضیحات را دادند و ما پس از دق الباب به داخل رفتیم و قتل به وقوع پیوست لازم به یاد آوری است که دستور اجرای کار طبق روال قدیم با ابلاغ سلسله مراتب یعنی مسئول اداری و مدیرکل به ما کار ارجاع می شد و اگر خدای نکرده سوءنیت در کار بوده از بالا بوده و ما هم به دلایل حفاظتی مجاز نبودیم حکم کتبی بخواهیم و موشکافی کنیم .کسی حکم را داده و از قدیم به این صورت بوده. از بالا که ابلاغ می شد سلسله مراتب یعنی مدیر کل و سپس مسئول اداره به ما ابلاغ می کرد و ما موظف به این کار بودیم حتی در چارت تشکیلاتی هم این کار برای ما منظورشده
-----

اظهارات اولیه ی علی احمدی مشهور به ناظری(نام مستعار سازمانی و اداری)با نام و مشخصات ساختگی امید حمیدی

صفحه ی 851-853 پرونده قتلهای حکومتی

امید حمیدی فرزند علی متولد 1348 شماره شناسنامه 2755 کارمند(لیسانس) نیروی عملیاتی

بعد از اطلاع ازطریق رضا روشن(رضا گودرزی فر) همکار خودم برادر موسوی(سید مصطفی کاظمی) اطلاع داده اند که کاری هست که باید انجام شود .جلسه :موسوی(سید مصطفی کاظمی) صادق(مهرداد عالیخانی) رضا روشن خودم. مثل جلسات قبلی که برای سایر موارد حذف انجام می شد اطلاعات خاص آن کیس صحبت شد. در این صحبتها سوالاتی برای من موجود بود که ازآقای موسوی یکی این بود که حکم این موضوعات را چه کسی داده که عنوان داشتند... در جریان هستند و مقام رهبری(آیت الله سید علی حسینی خامنه ای رهبر منتخب مجلس خبرگان) حکم شرعی را داده اند ولی جایی عنوان نکنید چرا که در صورت ضربه خوردن کیس برای مقام ولایت و نظام ضربه سنگینی خواهد بود..... توسط موسوی و سپس صادق به اینجانب و روشن(رضا گودرزی فر) می رسید پس از اتمام کار صادق تلفنی موارد را به موسوی اطلاع می داد تمام تماسها توسط صادق انجام می شد

سوال : با توجه به اینکه شما جمعی(ابواب جمعی ، کارمند) معاونت12(اعداد 12،13،14 احتمالاً مربوط به شماره اداره های کل در تشکیلات وزارت اطلاعات است) بوده اید چرا از طریق سلسله مراتب خودتان اقدام نکرده اید؟

ج: با عنایت به اینکه طرح غدیر(عملیات قتل مجاهدین خلق.چپی ها وسایرین مخالفین) از سابق انجام می شد و حقیر در اجرای احکام به عنوان نفر معاونت اجرای تکلیف می نمودم کما فی السابق که معاونین یعنی (آقای کمالی) می دانستند که حقیر کارهای معاونتهای مختلف منجمله 13 و 14 را انجام می دهم حقیر همکاری خود را با معاونت امنیت داشتم و حاج آقا شفیعی از همکاری حقیر با معاونت امنیت اطلاع کافی داشتند ومی دانستند که حقیر کارهای طرح و حذف های آنها را انجام می دهم .... لازم به ذکر است معاونت اینجانب که حاج آقا شفیعی باشند از جریان همکاری من اطلاع داشتند ................اینگونه کارها تابحال به همین شرایط انجام می شد و گذشته و حال هم ادامه داشته

-----

اظهارات اولیه ی یکی از عاملین قتل ها با نام و مشخصات ساختگی مهدی ذوالفقار(جای دیگر با نام مهدی ذوالفقاری فرزند

حسین در تاریخ 03/10/1377صفحه 854 پرونده ی قتل های حکومتی

مهدی ذوالفقارفرزند محمد متولد 1347 شناسنامه شماره 1202 صادره ازاراک کارمند وزارت(اطلاعات)" باید به عرض برسانم که اینجانب بنا به دستور مقامات بالا (مسئول بالاتر) که روال کار اطلاعات می طلبد که طبق دستور مافوق باید انجام شود بدون هیچگونه توضیح و سوال و جوابی (کار اطلاعاتی اینگونه ایجاب می کند) طبق دستور به منزل داریوش (فروهر) مراجعه نمودیم. راس ساعت حدود11 شب که پس از انجام کار محل را ترک نمودیم که در مورخه 30/8 این عمل انجام شد. در ضمن باید به عرض برسانم که (اطلاعی در مورد قتل های) پوینده و مختاری ندارم. لازم به ذکر می دانم که هر کاری که تا بحال انجام داده ام در هرزمینه برای رضای خداوند بوده و لاغیر وامیدم هم رضایت اوست. باید به عرض برسانم که قبل از انجام کار در حوالی منزل منتظر دستور بودیم که قرار شددو تن از برادران بروند برخورد کنند.پس از باز شدن درب به منزل برویم که همین گونه هم شد که پس از وارد شدن دو تن از برادران به اتفاق برادران دیگر به منزل داریوش رفته و کار را تمام کردیم و سپس تک تک محل را ترک کردیم

------
اظهارات اولیه ی علی صفایی با نام و مشخصات ساختگی محمد حسین

یتاریخ 13/10/1377صفحه ی 858 پرونده قتل های حکومتی

محمد حسین حسینی نام پدر جواد نام مادرمریم متولد1344شناسنامه شماره ی 110 صادره از تهران کارمند وزارت(اطلاعات

... در وزارت اطلاعات کار سلسله مراتب است .... اکثر کارهای حذف طبق دستور بالاتر که همیشه مسئول اداره و مدیر کل در جریان بودند وتا بالا در این ارتباط بودند چون بعد در سخنرانی هایی که می کردند معلوم بود در جریان هستند مطابق روال عادی کارمان را انجام می دادیم. چون یک نیروی عملیاتی هستم.....چند روز قبل از حذف فروهر و همسرش مسول اداره با بنده صحبت کرد و گفت با مدیر کل هماهنگ و بالاتر از آنها در جریان هستند که بنده و دو سه نفر از برادران جهت شناسایی منزل رفته و شناسایی کردیم که در مورخه 30/8 مسئول اداره و برادران دیگر طبق روال کاری به سمت محل سوژه رفته که مسئول پرونده طبق روال عادی امد و قرار شد که حذف همان شب انجام شود که به اتفاق برادران ساعت 22 وارد منزل شدیم. طبق دستور سوژه های مورد نظر حذف شدند و بنده در جریان بقیه سوژه ها(پوینده و مختاری) ....نبودم. این کار ها را برای رضای خدا و همیشه با نام خانم، حضرت زهرا آغاز می کنیم

علی صفایی در تاریخ 15/4/79 در صفحه ی 1284 پرونده قتل های حکومتی می گوید

بنده و برادر مسلم(ابوالفضل کاند) و برادر فلاح(مرتضی عباسی) با خانم پروانه به طبقه بالا رفتیم که بعد از بازرسی عادی برادر فلاح دستور دادند که کار را شروع کنیم که بنده گردن و دهان ایشان را گرفتم و برادر مسلم هم دست ایشان را گرفت و برادر هاشم مصطفی قربان زاده) آمد و ایشان را با دستمال آغشته بمواد بیهوشی و برادر علی محسن(مصطفی نوروزی معروف به محسنی چند ضربه چاقو به ایشان زدند

۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه

پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر نه روسری نه تو سری ننگ بر این دیکتاتوری

پنج آذر روز تشکیل بسیج است. بسیج امروز سمبل جهل و جنایت و تجاوز به حقوق فردی و اجتماعی افراد است. یکی از حقوقی که در طول ۳۰ سال عمر تاریک‌ این نظام کثیف از زنان ایران گرفته شده حق انتخاب نوع پوشش است. امروز وقت آن است که در مقابل حجاب اجباری قیام کنیم. از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر زمان مناسبی برای این کار است. از پنج شنبه ۵ آذر ۵ بعد از ظهر آغاز کنید. هر روز به مدت ۱۵ دقیقه در جلو در خانه خود روسری را کنار بگذارید. مطمعن باشید نظام قادر به برخورد با میلیمونها نفر در تمام خیابانها و کوچه ها نخواهد بود. هر کدام هم اکنون یک‌ای میل با نام مستعار باز کنید و در این مورد اطلاع رسانی کنید. یقین داشته باشید موسوی و کروبی هم قادر به دادن آزاد ی پوشش به شما نخواهند بود

آقای موسوی در مورد تعرض به دختر خودت هم مبارزه بی خشونت را توصیه می کنی؟

آقای موسوی در مورد دختر خودت هم مبارزه بی خشونت را توصیه می کنی؟

این روزها بسیار سخن از مبارزه بی خشونت می شنویم. آقای موسوی اگر یک لباس شخصی بخواهد دختر خودت را هم دستگیر کند و تو یک‌ هزارم درصد احتمال بدهی دخترت مورد تعرض قرار خواهد گرفت برای نجات دخترت با مرد دستگیر کننده گلاویز نمی شوی برای رهانیدن دخترت آن مرد را نمی زنی؟ البته که این کار را می کنی. پس در مورد عدم خشونت یک پرانتز باز کن بگو تا آنجا که به دختری دست درازی نشود بدون خشونت. اگر یک‌ نفر بخواهد دختری را دستگیر کند باید تنبیه شود. لباس شخصی هایی که به طمع پول و جایزه دختران را دستگیر می کنند باید قبل از بیرون آمدن از خانه غسل هلاکت کنند و بدانند که در صورت دست درازی به ناموس درس عبرتی برای دیگران خواهند بود

از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر نه روسری نه توسری




گفتمان حجاب محور

نه تنها بنیاد بی حقوقی ِ ملت ایران در رژیم اسلامی، در حجاب اجباری نمود و نماد می یابد، بلکه بی حقوقی و نقض آزادی و اختیار و نیز انکار عاملیت انسان در زندگی و هستی و حیات خویش، از طریق سلب همین آزادی ِ به ظاهر پیش پاافتاده(!) اعمال می شود. نماد و نشان تعلیق انسانیت انسان و ظلوم و جهول و صغیر و سفیه انگاشتن انسان در اسلام و در ایدئولوژی حکومت اسلامی، حجاب اجباری است. از رهگذر حجاب اجباری، اصل دخالتگری افراد در سرنوشت خویش مورد انکار و حتا مورد تمسخر قرار می گیرد.

زمانی که وجود زن را به آلت جنسی اش فروبکاهیم و تن زن را عامل تحریک جنسی مرد بدانیم که می بایست پوشیده و پنهان و در حجاب بماند، در حقیقت و عملاً، وجود مرد را نیز به آلت جنسی اش که در حالت تحریک و نعوظ دائمی تصور می شود، فروکاسته ایم. چنین نگاه جنسی و جنسیتی به انسان، دیگر وجوه و دیگر جنبه های وجود هزارتویی و هزارلایه و منشوری ِ انسان را اعم از زن و مرد نادیده می گیرد و سرآغازی است برای محروم ساختن انسان از تمامی حقوق طبیعی خود و بهره کشی انسان از انسان.
حجاب اجباری افساری است که بر گردن نه فقط زنان که یکایک آحاد ملت بسته شده است. در جامعهء اسلامی، مردان نیز به لحاظ روانی به همان اندازهء زنان مبتلا به بیماری حجاب و حجاب گرفتگی می باشند. با این تفاوت که مردان در جامعهء اسلامی، نابخردانه دچار این پنداشت و توهم و دروغند که حجاب موضوع و مشکل و بغرنجی زنانه است و به جهان زنان تعلق دارد. گویی زنان در جزیره ای پرت و دورافتاده از مردان بسر می برند. آخوندها و اسلامفروشان با همین مغالطه و دقیقاً از طریق همین حفره و سوراخی که در خرد و دانایی مردمان ایجاد کرده اند، نخ و رشتهء و طناب و قلاده و ریسمان الهی را بر گردن انسان ها می آویزند و محکم در چنگ می گیرند و کلیه حقوق دموکراتیک آنان را پایمال می کنند.
زمانی که خمینی پس از گذشت کمتر از یکماه از یوم الکفتار 22 بهمن 57، آیات حجابش را نازل کرد و اراذل و اوباش و سگ های هار مسلمان را با شعار« یا روسری، یا توسری » به جان مردم انداخت و مقاومتی جدی از سوی ملت ایران در دفاع از شرافت انسانی خویش مشاهده نکرد، بسیار طبیعی بود که در طی سی سال آینده، شعار « یا روسری، یا توسری» عملاً به« هم روسری، هم توسری» فراروید. ( بدحجابی)
خمینی بی هیچ پرهیز و پروایی بر حجاب اجباری تأکید می کرد و از هرگونه سرکوب و شانتاژی در این باره رویگردان نبود تا اینکه به مقصود خود که همانا اختناق عمیق سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و روانی بر جامعه بود دست یافت.

باری، امروز نامزدهای سیرک انتخابات در نظام سنگسار اسلامی، با آگاهی عمیق از نفرت ملت ایران از تجاوز الهی به زندگی خصوصی و چگونگی پوشش و آرایش و روابط آنان، عوامفریبانه صحبت از جمع آوری محتسب ها و گزمگان و گشت های ارشاد بر زبان می آورند. به همانگونه که محمود احمدی نژاد در تبلیغات انتخاباتی خود از بی اهمیت بودن نمایش چند تار موی دختران داد سخن می داد.
هم آن شیخ دغلکار اصلاحات و هم آن ماموت گریخته از عصر یخبندان و یا هر مهره و قواد رژیم اسلامی را که ضحاکان فقیه در شورای نگهبان جهت نمایش انتخابات پیش رو برگزینند، بنا بر تجربه و بنا بر شناخت سازوکار حکومت و اصول و ارزش های اسلامی، یقین بدانیم که بیش ار پیش بر حجاب اجباری تأکید خواهد کرد و از امر الهی ِ وهن و تحقیر و تمسخر نوع بشر غفلت نخواهد ورزید.
با عنایت به این حقیقت که ملت ایران، به شعبده و خدعه و دروغ گوهری در پندار و گفتار و کردار حاکمان مسلمان جمهوری اسلامی به نیکی پی برده اند و تمامی نامزدهایی که از غربال شورای نگهبان عبور می کنند را از یک قماش می شمارند، فقط و فقط یک نکته و یک موضوع و یک اصل اساسی است که میان نامزدهای انتخاباتی، فصل و فاصله ای معنادار ایجاد می کند: تکیه و تأکید و اصرار و تعهد به برچیدن قوانین نوشته و نانوشتهء حجاب اجباری از جامعه، حتا اگر این امر شعاری غیرعملی و بدور از شناخت واقعیت ها تصور شود.
در شرایط کنونی و در موقعیت حاضر، هیچ گونه مطالبهء دیگری، و در مقابل نیز هیچ وعده و وعید دیگری از صداقت برخوردار نیست و پوچ و تهی از معناست. تجربه نشان داده است که هر مطالبهء دیگری در زمینه حقوق بشر و برابری و حقوق دموکراتیک شهروندان، توسط آیت الله ها و فرقهء فقها، آنچنان با زیرکی و مکر الهی پیچانده و لوث می شود که صاحبان آن مطالبات تا سی سال پس از آن هم به کلاه گشادی که به سرشان رفته است، وقوف نخواهند یافت. به عنوان مثال، فقیهان و مجتهدین و مراجع عظام، قادرند مطالبات سبکسرانه ای نظیر دیه و ارث برابر را به مدت چند قرن این دست و آندست کنند و با تفسیر و اجتهاد بی امان و بی وقفه، نوشدارو را قطره قطره بطوری در دهان بیمار بچکانند که با قطرهء آخر جان بیمار کالبدش را ترک گفته باشد.

ایرانی تا زمانی که نتواند افسار حجاب را از گردن خود باز کند، تا هنگامی که نتواند خود را از این اسارت و ننگ و ذلت رهایی بخشد، هر حرف و حدیثی که بخواند، هر حقوقی را که مطالبه کند، هر چقدر روضه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر که بخواند، هرگز هیچ تغییری در ماهیت برده بودنش روی نخواهد داد.
اساساً مگر انسانی که به مانند توله سگی به گردنش قلاده بسته اند، به غیر از تکه استخوانی، قادر است مطالبه و تقاضای دیگری داشته باشد؟ فقها و آیت الله ها یک چنین فردی را با وعدهء پنجاه هزارتومن پول و یک کیسه سیب زمینی و سهم نفت و از این قبیل، برای هر لحظهء زندگی اش تحقیر می کنند.

بنابر این گوشهایمان را تیز کنیم تا ببینیم آیا در میان اشخاصی که خود را برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دهم نامزد کرده اند، لااقل یکنفر به این میزان شجاعت دارد که بر اساس اندک شرافتی که احتمالاً پس از سی سال زندگی تحت نظام انسان ستیز اسلامی برایش باقیمانده است، در برنامه هایی که تبلیغ می کند، صراحتاً و بی هیچ اما و اگری، لغو حجاب اجباری از قوانین مکتوب و شفاهی رژیم اسلامی را خواستار شود؟ حتا اگر همگان یقین داشته باشیم که چنین امری در چارچوب نظام اسلامی نه ممکن است و نه مقدور.
همو گزینه ایست که باید به دنبالش رفت!

۱۳۸۸ آبان ۳۰, شنبه

رستاخیز میلیونی زنان ایران - از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر نه روسری نه توسری

رستاخیز میلیونی زنان ایران - از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ بعد از ظهر نه روسری نه توسری

زنان ایران مطمعن هستند که موسوی و خاتمی و سازگارا آزادی پوشش به آنها نخواهند داد. رستاخیز سراسری زنان با دانش زیبا و امروزی ایران برای مبارزه به حجاب اجباری. از ه آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه روسری ها تا حد دلخواه عقب زده خواهد شد. این کار باید در خیابانهای فرعی و کوچه های امن و در نزدیکی خانه ها و با حمایت مردان انجام بگیرد. بطور حتم نظام قادر به برخورد با میلیونها زن آزادی خواه نخواهد بود. هر کدام یک ای میل با نام مستعار بسازیم و در مورد زمان رستاخیز زنان ایران اطلاع رسانی کنیم.

۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه

آیت الله یوسف صانعی چند سال پیش: تخلف از فرمان آیت الله خامنه ای در حد شرک به الله است

آیت الله یوسف صانعی چند سال پیش: تخلف از فرمان آیت الله خامنه ای در حد شرک به الله است

این متن را نه الزاما به عنوان «افشاگری» یا به چشم سرزنش و انتقاد از صانعی، بلکه به چشم عبرت و آگاهی و با نظر توجه به تغییرات افراد با هم بخوانیم، و با هم به این سئوال فکر کنیم که چگونه متنی مثل این اصل موضوع «مرجعیت» و «فتوا» و دستورالعمل های شرعی را زیر سئوال میبرد، چرا که نشان میدهد آن دسته از افکار و حرف ها هم هیچ «واقعیت» خاصی ندارند بلکه مثل دیگر افکار و دیدگاهها عمیقا ناشی از دوره خاص سیاسی و تاریخی که در آن بیان شده اند، و منعکس کننده مسائل اجتماعی و روند قدرت در هر زمان خاص، و دیدگاههای فرد «مرجع» به عنوان یک انسان متاثر از حوادث زمانه خودش هستند. دقت کنید که آیت الله صانعی اینجا تاکید و تصریح کرده است که موضوع را نه به عنوان یک عقیده فردی یا حتی سیاسی، بلکه «به عنوان یک مسئله شرعی» میگوید . . .

یوسف صانعی، روزنامه جمهوری اسلامی به تاریخ 22/03/1368 - صفحه 3

من به عنوان يك مسئله شرعي مي گويم كه تخلف از فرمان آيت الله خامنه اي گناه و معصيتي است بزرگ و رد براو، رد برامام صادق(ع) و رد بر امام صادق(ع) رد بر رسول الله (ص) و رد بر رسول الله (ص)، رد بر الله و موجب خروج از ولايت الله و و ورود به ولايت شيطان است و طبق روايت عمر ابن حنظله در باب ولايت فقيه رد بر او در حد شرك به الله است و ... تاييد ايشان يك واجب الهي است نه يك مستحب. ... مسئله يك امر جزئي نيست و عدم تاييد ترك واجب است و ترك واجب موجب معصيت و خروج از عدالت است. ... ولايت فقيه در همه چيز حاكم است و مي تواند خلاف هر مقرري و آئين نامه‌اي را بگويد. حتي مي تواند خلاف قانون و مصوبات مجلس را هم بگويد ... ... اگر روزي امضاي مقام رهبري از روي قانون اساسي برداشته شود آن قانون اساسي ارزش ندارد. ... مراجعه به ديگران يعني قبول نكردن حرف مقام رهبري است و قبول نكردن حرف مقام رهبر برمي گردد به قبول نكردن حرف مقام ولي عصر(عج). پس نه تنها مراجعه به ديگران احتياج نيست بلكه معصيت و خلاف شرع است.


پی نوشت:

عده ای از دوستان مرا متهم کرده اند به دروغگوئی. ظاهرا اسم مرا خبر ندارند که چیست! اما از شوخی که بگذریم، اجازه بدهید این چند صفحه دیگر را هم اینجا ذکر کنم تا شاید پاسخی به آن دوستان باشد، بخصوص دوستانی که ادعامیکنند «آیت الله صانعی» که در این مقاله جمهوری اسلامی ذکر شده است نه همان آیت الله یوسف صانعی، بلکه فردی به نام «شیخ حسن صانعی» است که برادر یوسف صانعی است. من هیچ شکی ندارم که حرف این دسته از دوستان هیچ پایه ای ندارد، و احتیاجی هم نمیبینم که وقت خودم یا دیگران را در جواب دادن به این «تشکیک» های بیخود تلف کنم (گرچه خودمانیم، رفقای سبز تاکتیکهای روانی را چه خوب از برادران عرزشی شان به ارث برده اند)، اما در هر حال اجازه بدهید اینها را فعلا برای یادگاری خدمت آن دوستان اینجا نصب کنیم

آقای سازگارا! به این سولات پاسخ دهید:

آقای سازگارا! به این سولات پاسخ دهید:



۱- نظر شما و سایر کسانی که خود را رهبر جنبش سبز می دانند در مورد پیشنهاد کنار گذاشتن حجاب اجباری از ۵ آذر تا ۱۶ آذر هر روز ساعت ۵ به مدت ۱۵ دقیقه در همه خیابانهای فرعی و کوچه ها که در بالاترین مطرح شده و اتفاقا رای مثبت نیز آورده است چیست؟
۲- چرا سعی می کنید جنبش را محدود به دانشگاه ها کنید و اتفاقا به گونه ای زیرکانه می خواهید به همه بقوبلانید که در تعداد زیادی دانشگاه در روز ۱۶ آذر مراسم برپاست؟
۲- شما گفته اید که ما منتظر اعلام مسیر راهپیمایی ها توسط نظام هستیم. آیا به عنوان یک فرد که سالها در خدمت نظام مقدس جمهوری اسلامی!! بوده ای نمی دانی که در روز ۱۶ آذر نظام هیچگونه راهپیمایی ندارد؟
۴- چرا مردم را به نقاط محدود دعوت می کنید که سرکوبگران بتوانند نیروهای خود را آنجا متمرکز کنند و به ضرب و شتم هموطنان بپردازند؟ چرا نمی گویید در همه محله ها تجمعات برپا شود؟ ۵
- چرا زمان تجمعات را در پس از پایان ساعات کاری روز اعلام نمی کنی؟
۶- چرا از پیشنهادهایی را که به شما داده می شود به عنوان سوال نام می برید؟ به طور مثال خود من به شما یک پیشنهاد دادم روز بعد در سخنرانی روزانه گفتید که سوال شده آیا این کار را انجام بدهیم یا خیر. آیا این نوعی عوام فریبی نیست که به بینندگان بباورانید که من متخصص هستم به گونه ای که از سوالاتشان را از من می پرسند؟
۷- من مصاحبه شما را با بی بی سی دیدم. هیچگونه پشیمانی در چهره شما از همکاری با خمینی جلاد آدم کش دروغگو ندیدم. آیا از همکاری با خمینی ابراز ندامت و پشیمانی می کنید یا به این همکاری افتخار می کنید؟ اینها سوالاتی است که نه تنها برای من برای بسیاری از اعضای جنبش مطرح است. پاسخ این سوالات را بده و لینک پاسخ را هم برای وبلاگ ایران آزادwww.iraneazad5.blogspot.comارسال کن











«سکولاريته» والاترين «ارزش» انسانی وجدانی برای ايرانی است



«سکولاريته» والاترين «ارزش» انسانی وجدانی برای ايرانی است

...گوش شیطان کر

با گبر و ترسا و یهود

در یک کاسه نان میخورم

من انسانم

ودر استوای اندیشهء من

چهار ارکان هستی گل داده است.
(پرتو نادری، شاعر افغان)


هر که اين آتش ندارد، نيست باد!
آنچه در پی خواهد آمد، نگاهی به سکولاريسم از پشتِ پنجره ای کاملآ متفاوت خواهد بود که من پرداختن بدين مقوله را از اين چشم انداز، هم روشنگرانه تر می پندارم، هم بومی تر و آشنا با جان و روان هر ايرانی و هم اينکه چاره ساز تر. دلايل آنرا هم در اندازه مقال و مجال در همين نوشته خواهم آورد.



در آستانه ی در ورودی اين کارگاه سخن اما، بايسته است اين شرح که من وارون بسياری از نويسندگان که به ايماء و کنايت سخن می آورند، نه در پرده نويسی دوست می دارم، نه رفيق بازی در روشنگری را کاری وجدانی، نه باکم از کسی است که اگر چيزی بدانم از ترس دَم فرو بندم و نه اصولآ اين شيوه های کهنه و رنگ باخته وطنی در نوشتن و گفتن را با نَفس کار روشنگری سازگار می دانم.



«روشنگری» گران ترين پديده ی در گيتی است و ميراث خون پاک هزاران انسان شريف و خردمند و دلير که جان بر سر رهايی انسان از ظلمات قرون وسطا نهادند. بنای کار و آماج آن هم از نام اش پيداست. يعنی از عصر تاريکی گذشتن و از مدار تيره انديشه گی، تيره بيانی و تيره نگاری برون شدن و ديگر «روشن انديشيدن»، «روشن گفتن» و «روش نوشتن».

پس اين اطوار های جلف و اين ادای باتربيت ها را در آوردن که«راستی» را در برابر پای «رعايت ادب دروغين» سر می برد، همه از ناآشنايی به اين کار سترگ فرهنگی ناشی می شود. قبای اين چُنين ادبيتی بر تن هرکسی هم که خوش نشيند، به من يکی نمی برازد. چنانچه رسم اين باشد که مردم برای دانستن جانمايه ی سخن روشنفکران خود نيز به هزار بررسی و کشف و شهود نيازمند باشند، پس اصلآ روشنفکر ديگر چه انگلی است! آيا بهتر اين نيست که خود مردم يک سره به سراغ کشف راستی ها رفته و ديگر هم اصلآ آثار ما را نخوانند که کارشان دوچندان نگردد.

به هر روی، من رسالت دگری برای خود می شناسم، روش کار دگری دارم و گوهری بسيار دگرسان. طبيعتی مادرزاد که با مماشات و بُزدلی و "مصلحت بينی" هيچ سازگار نيست. چه که بقول آن رند عالمسوز،« کار مُلک است آنکه تدبير و تأمل بايدش!». کار مُلک هم يعنی «سياست بازی» که نه تنها با روشنفکری سنخيتی ندارد، بلکه دشمن روشنفکر و روشنگری هم هست. درست به همان سبب هم، نگارنده پس از سی و اندی سال، از کار سياسی دست شستم که ديگر آزاد و رها بيانديشم و بنويسم.

اين نيز آورده باشم که اصولآ هم تمامی نگونبختی های کنونی ما، طبيعی ترين محصول آن کژفهمی های گذشته از مفهوم روشنفکری است. از اينکه نسل های پيشين، «روشنفکر» را از «عنصر سياسی» تميز نداده و هر چريک و توده ای استالينيست و مجاهد و تروتسکيست و ملی مذهبی و بچه ملا و هر سياسی دُگم دگری را روشنفکر پنداشته و در نتيجه خود، فرزندان و ميهن خويش را بدين سيه روزی گرفتار کردند.

همچنان که امروز بسياری از مردم ما راديوچی ها و تلويزيون چی ها و هر مصاحبه شونده ای در اين رسانه های نود درصد نابلد را به غلط روشنفکر می پندارند. آنهم کسانی را که طفلکی ها حتا در روخوانی متون ادبی سياسی هم در می مانند. چرا که حتا نام واژگان و مفاهيم بسيار آسان و رايج اين دو رشته هم هرگز به گوش شان نخورده. برای مثال چند تنی از ايشان نوشته های مرا آنچنان غلط غلوط و لوس و بی نمک می خوانند که حتا خودم هم از نوشته ی خودم حالم بهم می خورد چه رسد به ديگران.

در باره ی «روشنفکر انگاری» چريک و بچه ملا ها و کمونيست های وطنی ...، آخر کسی که خود تا گلو در گنداب يک ايدئولوژی و مطلق گرايی غرق است، چگونه می تواند طلايه دار آزادی گشته و دگران را به باغ دموکراسی راهبر گردد! او اگر همين عرضه را داشته باشد که بتوانند خويشتن خويش را از بند اين مهملات و اوهام آزاد سازد، دَم اش گرم که کاری بسيار بسيار بزرگ انجام داده است.

چه که ايدئولوژی هر نام و ترکيبی هم که داشته باشد، در نهايت هرگز رژيمی بهتر از همين جمهوری روضه خوان ها را نمی زايد. زيرا که در عرصه سياست، ايدئولوژی درست همان مذهب است، و فاصله ی رژيم مذهبی با آزادی، دموکراسی و حقوق بشر هم از «کرمان» تا «کيهان» است. حزب الهی ناآگاه هم که قلوی دوم همان کمونيست باورمند به يک حکومت کمونيستی. البته سوسياليست هايی که به استقرار نظامی کمونيستی نمی انديشند، بيشترين شان از شريف ترين و دل پاک ترين انسان ها هستند.

به هيچ روی اتفاقی نيست که نزديک ترين رفقای جمهوری روضه خوان ها، رژيم های کمونيستی هستند. چون رژيم های ايدئولوژيک با همه ی دگرسانی های برونی، گوهری يگانه دارند و همگی از يک پدر و مادر، يک خون و در نتيجه برادر هم هستند. نزديکی آنها به هم نيز ناشی از اشتراک خونی، و کشش برادر به سوی برادر است. کوته اينکه من در اين نوشته نيز چون دگر نوشته هايم، هر جا که بايسته باشد، به مصاديق چنگ انداخته و از کسانی نام خواهم برد تا آنچه مراد دارم را به بهترين شکلی رسانده باشم. بی هيچ ادا و اطواری.

سکولاريسم، دشمنی ها و کژفهمی ها
چند سالی است که گروهی از تلاشگران سياسی ما و بيش از همه، دوست گرانمايه آقای دکتر نوری علا، بحث سازنده ی«سکولاريسم» را به ميان انداخته و کوشش می کنند که نشان دهند چرا سکولاريسم يکی از شاه ستون های اعلاميه جهانی حقوق بشر و يک جامعه ی مدرن و بسامان است. اين نويسندگان همچنين تلاش می کنند تا روشن سازند که سکولاريسم نه تنها به معنای کين ورزی با دين نيست، بلکه اصلآ هدف آن به زير چتر «حمايت قانون» کشيدن نهاد دين هم هست. با اين حمايت هم، رخصت ندادن به کسانی که بخواهند دين را به دکان سالوس و کلاشی مبدل سازند (حال بگذريم از اين راستی که نَفس دين همان سالوس است و شوربختانه مردم پاک دل هم، چند هزار سال در اسارت شيادان اَهرمن آيين).

تا کنون بحث های بسيار سازنده ای هم در اين زمينه درگرفته که من گمان دارم هر کسی که اين مباحث را دنبال کرده باشد، بی ترديد ديگر بدين باور رسيده است که سکولاريسم، اصلی جدايی ناپذير از اصول پايه ای يک حکومت آزاد است. اصلی بسيار مهم در يک قانون اساسی مدرن و انسانمدار که حقوق شهروندی و قوانين کيفری همسان برای همه، از همان منبعث می گردد.

در اين ميان اما افراد و گروه های زيادی هم هستند که بحثی بدين قانومندی و شفاف را پيچيده و کدر ساخته، خواسته و ناخواسته در راه رساندن اين بحث حياتی به سرمنزل مقصود، سد و مانع ايجاد می کنند که من به سبب تنگی جا در يک متن، در اينجا از ناچاری آنها را در ذيل چند عنوان محدود قرار خواهم داد. يعنی «سيه دلان»، «کژانديشان»، «بدآگاهان» و سرانجام هم گروه «ناآگاهان» که من در اندازه اهميت هر کدامی از اين گروه ها و بضاعت خود از دانش، به نقش آنها اشاره خواهم نمود.

اين اشاره اما در مورد گروههايی بسيار بسيار کوتاه و گذارا خواهد بود. زيرا که مراد من از نوشتن اين متن نه پرداختن به نقش ويرانگر و انحرافی اين گروههای دشمن سکولاريسم که خود نيازمند مجالی و مقالی دگر است، بلکه اشاره به روح تاريخی سکولاريته بعنوان يک ارزش والا در فرهنگ و نهاد ايرانی است. يک مانده مان پاک اهورايی و ميراث نياکانی که بايد در اين روز های سخت تاريخی، دست به دامان آن آويخته و از آن منبع پاک و زلال الهام و نيرو گرفت. پس، باشد که اين نوشته، اندکی به برانگيختن دوباره آن وجدان جمعی ما ياری رسان شود.

سيه دلان و دشمنان سکولاريسم
افراد و دسته ها و اهداف آنها که می خواهم ذيل اين گروه بگنجانم، آن اندازه پرشمار و گونه گون است که باز از سر ناچاری، می بايد آنها را دستکم به سه ـ چهار دسته بخش کنم. اولين دسته شريعتمداران دستاربند هستند که هم شناخت آنها به سبب رخت و ريختی پيشاتاريخی که دارند آسان است و هم مبارزه ی با ايشان. اين دسته، لُنگ بندان ضد ايرانی را شامل می شود که از گورستانها و بيغوله ها به کاخ های مجلل کوچ کرده اند و اگر دشمن سکولاريسم مباشند، بسيار جای شگفتی دارد.

دسته دوم اما کسانی هستند که گر چه بيشترين شان به لُنگ بر سران و حتا به خود اسلام هم باور ندارند، ليکن از آنجا که خاستگاه فرهنگی و اجتماعی بسيار پستی داشته و هرکدام هم از دريوزگی و پست ترين مشاغل به بالاترين پست ها رسيده اند، با تشبث و يا چنگ درزدن دروغين به دين و شريعت، بگونه ی طبيعی از امتياز ها و چپاولگری های خود پدافند می کنند. با اينهمه، چون بيشترين اعضای اين دسته هم دارای مشاغلی مهم در جمهوری روضه خوان ها هستند، شناخت آنان هم آسان و به تبع آنهم، مبارزه با ايشان هم چندان سخت نيست.

دسته ی سوم اين گروه اما، از کسانی گرد گشته که هم شناسايی تک تک ايشان بسيار سخت است و هم حتا در صورت شناسايی، مبارزه ی با ايشان. از اين روی هم يکی از بزرگترين دشمنان سکولاريسم، همين دسته است. چه که افراد آن که پنهانی برای رژيم روضه خوان ها کار می کنند، درست به دزدان و متجاوزان و تروريست هايی می مانند که يونيفرم پليس ها را بر تن کرده و شنل قضات را بر دوش انداخته باشند. يا ملا عمر هايی که خود را به شکل و شمائل نهرو و ويلی برانت و واسلاوهاول در آورده باشند.

يعنی پاسداران چاقوکشی که بيشترين شان هم يک تيتر دانشگاهی بی ارزش در جيب دارند، صورت سه تيغه می کنند، فکل آويخته و پاپيون می بندند، پوشِت در جيب می نهند، از دموکراسی و حقوق بشر و اتيک و حتا پاره از ايشان ـ اگر لازم باشد ـ گاهی از سقوط رژيم دَم می زنند و به بار و کازينو و کلوب های شبانه رفته و ميخوارگی هم می کنند. رژيم هم که با سخاوتمندی تمام، برای بسياری از ايشان در بهترين دانشگاههای جهان، کرسی تدريس خريداری کرده.

در يک هماهنگی هم، راديو و تلويزيون های فارسی زبان دولت های بيگانه هم، بدون محدوديت به همين افراد تريبون می دهند تا به مردم اينگونه القاء کنند که گويا خردمندان و روشنفکران آزادی خواه و مطرح ايران در خارج از کشور، همين پاسدار های کرواتی باشند. برای اينکه در اين مورد مصداقی هم آورده باشم، تنها به نام دو تن از آنها اشاره می کنم که اينک ديگر مچ شان هم برای خيلی از ايرانيان باز شده است.

يعنی عليرضا نامدار حقيقی که در دانشگاهی در کانادا برايش کرسی تدريس خريده اند و آن دگر، کاوه افراسيابی که سابقآ شاگرد دکان کله پزی پدر خود در خيابان جمشيد تهران بوده و حال در يکی از دانشگاههای آمريکا برای وی کرسی خريداری شده. از آنجا که اين پاسدار، نام و نام فاميلی خيلی اسلامی و زننده ای هم داشت، رژيم روضه خان ها البته هر دو نام او را هم تبديل به احسن کرده که زياد توی ذوق خارج نشينان نزند.

واپسين دسته اين گروه هم که از دشمنان قسم خورده ی سکولاريسم محسوب میشوند، «ارسالی» ها هستند. کسانی که ايشان هم بسان همان پاسداران که کراواتی شده اند، درون شان چون هادی غفاری است و برون شان بسان يعقوب صفاری. درست است که دشمنی اين دسته با سکولاريسم حتا ژرف تر از چاقوکش های دکتر نما است ـ که البته در حقيفت خود اينان هم از چاقوکشان و اسيدپاشان سابقه دار رژيم هستند ـ، چرا که اين گروه افزون بر ادای روشنفکری در آوردن نقش اپوزيسيون را هم بازی می کنند، ليکن از آنجايی که من به سهم خود در مورد اين ارسالی ها، بويژه اکبر گنجی به اندازه کافی مطلب نوشته ام، ديگر در اينجا چيزی را به تکرار نمی آورم.

جز اينکه بنويسم آخوند محسن کديور و همسر خواهرش جميله، يعنی سيد عطاالله مهاجرانی وزير ارشاد اسبق، از دگر چهره های شاخص اين دسته هستند. دو پست ترين اسلام پناهی که با چند نام و واژه ی فرنگی که در خارج آموخته اند، ادای روشنفکری در می آورند اما در راستی، از خونين ترين دشمنان «روشن انديشی»، «عقل آزاد از زندان تعبد مذهبی» و «سکولاريسم» بشمار می روند. در دشمنی با کيستی و فرهنگ و بويژه مدنيت و تاريخ پيش از اسلام ايران هم دهها بار از شيخ صادق خلخالی و حتا خود روح الله خمينی تندرو تر هستند. هيچ دوکس هم مانند اين دو ناکس بدين آشکاری و تندی و بی شرمی از رژيم ضد ايرانی روضه خوان ها در خارج پدافند نمی کنند. امير سپهر.